چند بر سنگم زنی من شیشهٔ جان نیستم
چند پامالم کنی خون شهیدان نیستم
ای مسلمانان مسلمانی اگر اینست و بس
من یهودم، کافرم، گبرم مسلمان نیستم
دست بیطالع کجا و گوشهٔ دامان دوست
خاک هم گردیدم و در خورد دامان نیستم
شکر این طالع نمیدانم چه سان گویم که من
پای تا سر دردم و ممنون درمان نیستم
میرسانم ناله را گاهی به گوش بلبلان
آنقدر فیّاض هم دور از گلستان نیستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر آرزو میکند که مانند پروانهها بال و پر داشته باشد و بر دور خود بچرخد. او دوست دارد از حال خود باخبر باشد، اما در حال مستی نتوانسته به این خواسته برسد. همچنین، از بیکاری یارانش ابراز نگرانی میکند و میگوید اگر فرصت میداشت، کار میکرد. او به دلی داغدار اشاره میکند و یادآور میشود که اگر جگر دارد، میتوانست به دل محبوبش ضربه بزند. در نهایت، به یاد قدرت و توانمندیاش در گذشته اشاره میکند که میتوانست خود را از خاک بلند کند.
هوش مصنوعی: هر چند بر من ضربه میزنی و به من آسیب میزنی، اما من آدمی ضعیف و شکننده نیستم. هر چقدر هم من را زیر پا بزاری و نادیده بگیری، من به اندازهٔ خون شهیدان ارزشمند و بزرگ نیستم.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، اگر این تعریف و معیار مسلمانی است و هیچ چیز دیگری وجود ندارد، پس من یهودی، کافر یا هر عقیدهای دیگر هستم و مسلمان به حساب نمیآیم.
هوش مصنوعی: فکر نکن که من به خاطر بدبیاری و تقدیر دستم به جایی نمیرسد. حتی اگر در زندگیام به خاکی بگرایم، هرگز به پای دوست نمیرسم.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه باید بگویم که چقدر شکرگزار این سرنوشت هستم، در حالی که از بالا تا پایین دچار درد و رنج هستم و هیچ درمانی برای آن ندارم.
هوش مصنوعی: گاهگاهی صدای نالهام را به بلبلان میرسانم، چرا که من هم انسان جوابی هستم و آنقدر بخشندهام که از گلستان دور نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دردمندم وز وصالِ یار درمان نیستم
هیچ دردی صعب تر از دردِ هجران نیستم
گرچه می داند که بر جانم ز هجرِ یار چیست
آن چنان زارم که گویی در بدن جان نیستم
رسمِ قربانی ست اندر کیشم اسماعیل وار
[...]
مشنو استغفار من کز اهل ایمان نیستم
خرقه از مصحف اگر سازم مسلمان نیستم
معنی اخلاص میخواهند و حسن اعتقاد
چون نشینم با نکوکاران کز ایشان نیستم
در چمن معذور داریدم اگر گردم ملول
[...]
شهری عشقم چو مجنون در بیابان نیستم
اخگر دل زنده ام محتاج دامان نیستم
دست خود چون خوشه پیش ابر می سازم دراز
خوشه چین کشت این خرمن گدایان نیستم
قطره خود را ز کاوش می کنم بحر گهر
[...]
بر سر نازش در آن کو با رقیبان نیستم
در ره عشق این مخواه از من که من آن نیستم
زین خوشم کز بس که با من در خیال دشمنی است
هر کجا هستم ز چشم دوست پنهان نیستم
در بهای بوسه ی جان بخش جان خواهی ز من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.