چمنِ جلوهگری از قد رعنای تو خوش
دل آشفتگی از زلف چلیپای تو خوش
مو به موی تو جدا بر دل من داغ نهست
به سراپای دلم داغ سراپای تو خوش
خون ما بیگنهان در قدمت رنگ نداشت
عیش جاویدِ حنا را به کف پای تو خوش
با تمنّای تو از هر دو جهان آزادیم
نا امیدیّ دو عالم به تمنّای تو خوش
هر زمان دست دهد وعدة وصل تو خوشست
لطف امروز تو خوش وعدة فردای تو خوش
سرمه را کس نرسد گوشهنشینی به ازین
گوشة چشم بتان یافتهای جای تو خوش
سر میدان هوس جای تو نبود فیّاض
به سر کوی بلا منزل و مأوای تو خوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و آسیبپذیری عاشقانه میپردازد. شاعر از نمادهایی چون سنبل و نسرین استفاده میکند تا ابراز احساسات عمیق خود نسبت به محبوبش کند. او به تأثیر زیبایی محبوب بر زندگیاش اشاره میکند و میگوید که چگونه عشقش او را به حالت بیهوشی برده و همیشه سر از سجده عشق محبوبش برنمیدارد. شاعر به سختیهای عشق و رنج ناشی از آن نیز اشاره میکند و در نهایت به تنهایی خود در جمع تأکید میکند. اشعار او پر از عاطفه و زیباییهای طبیعی است که عشق را در زندگی انسان نشان میدهد.
هوش مصنوعی: چمن که با زیباییات جلوهگری میکند، دل من از زیبایی زلفهای پیچ و تابدار تو به هم ریخته و شاد است.
هوش مصنوعی: هر تار موی تو به دل من حسی از داغ و سوز دارد و وجودم از شدت این احساس، به گونهای آتشین و سوزان است که انگار تمام وجودم را از حرارت تو پر کرده است.
هوش مصنوعی: خون بیگناهان در مقابل تو رنگی ندارد و لذت جاودانی حنا در زیر پای تو حس خوشی دارد.
هوش مصنوعی: با آرزوی تو از هر دو دنیا رها هستیم و ناامیدی از عالمیان، به خاطر آرزوی تو برایمان خوشایند است.
هوش مصنوعی: هر زمانی که فرصتی برای دیدار تو پیش بیاید، وعده وصال تو برایم خوشایند است. امروز که لطف و مهربانی تو شامل حال من شده، برایم لذتبخش است و وعده فردای تو هم به همین اندازه شیرین و دلانگیز است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند در گوشهنشینی به اندازهی زیبایی که در گوشهی چشم معشوقان وجود دارد، به لذت و زیبایی دست یابد.
هوش مصنوعی: در میدان آرزوها جایی برای تو نیست، بخشنده. اما در کوی سختی و بلا، جای تو دلپذیر و مناسب است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای همه شکلِ تو مَطبوع و همه جایِ تو خوش
دلم از عشوهٔ شیرینِ شِکرخایِ تو خوش
همچو گلبرگِ طَری هست وجودِ تو لطیف
همچو سروِ چمنِ خُلد سراپای تو خوش
شیوه و نازِ تو شیرین، خط و خالِ تو مَلیح
[...]
ای چو گلبرگ طری عارض زیبای تو خوش
گرد آن حلقه زده زلف سمن سای تو خوش
پای تا سر تو چنانی که بود بوسه زدن
بر رخ خوب تو زیبا به کف پای تو خوش
گر کنی پرسش و گر خنده زنی بر حالم
[...]
امشبم کشت غمت، عشرت فردای تو خوش
کار خود کرد به من غمِ دل، غم های تو خوش
گر چنین غمزه کند کاوش دل، ممکن نیست
که شود خاطرم از شغل تماشای تو خوش
فرصتم نیست که در پای تو جان افشانم
[...]
ای فلکها ز فروغ رخ زیبای تو خوش
عالم خاک هم از سایه بالای تو خوش
چه بهشتی تو که چون کنج لب و گوشه چشم
نیست جایی که نباشد زسراپای تو خوش
روزت از روز دگر خوشتر ونیکوتر باد
[...]
گر نشد جان و دلم از رخ زیبای تو خوش
می کنم خاطر خود را به تمنّای تو خوش
وعده امروز، به فردای قیامت دادی
روزگار دل ما در غم فردای تو خوش
ناخن خار رهت عقده گشا افتادهست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.