آمد بهار و خانه به زندان شریک شد
چاک جگر به چاک گریبان شریک شد
هر تار جامه با تن نازکدلان عشق
در دشمنی به خار مغیلان شریک شد
خوش وقت عندلیب، که تا بوی گل رسید
بفروخت آشیان، به گلستان شریک شد
تنها حریف کینة ما آسمان نبود
در قتل ما به غمزة خوبان شریک شد
فیّاض بگذر از سر هم چشمی فلک
با کس درین معامله نتوان شریک شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ تجربهٔ عشق و عواطف ناشی از آن است. شاعر به شکلهای متفاوتی از تأثیر عشق بر زندگیاش صحبت میکند. او به مهری که به یک کودک آموخته شده اشاره میکند و اینکه همان عشق به دشمنی تبدیل شده است. شاعر احساس میکند که زندگیاش تحت تأثیر این عشق قرار گرفته و به موازات زیباییهای آن، درد و جدایی نیز وجود دارد. او به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر روح و دلش اشاره میکند و بیان میکند که جدایی از معشوق به زندگیاش غم و تیرهروزی آورده است. در نهایت، شاعر نشان میدهد که فقدان معشوق باعث شده زندگیاش بیروح و کسلکننده شود.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسید و حالا خانه به یک زندان تبدیل شده است، درد و غم به همراه چاکهای دل به چاکهای گریبان پیوسته است.
هوش مصنوعی: هر رشتهای از لباسهای زیبا و لطیف عاشقان، در جدال و دشمنی، به خارهای تلخ و زشت مبدل شد.
هوش مصنوعی: پرنده خوششانسی است که به محض رسیدن بوی گل، خانهاش را فروخته و به باغ گل پیوسته است.
هوش مصنوعی: تنها دشمنی که با ما حسادت میکند، تنها آسمان نیست؛ بلکه در کشتن ما، زیباییهای خوبان هم نقش دارند.
هوش مصنوعی: بخشنده و بخشایشگر، بیخیال حسادتهای آسمان باش. در این راه نمیتوان با هیچ کس شریک شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.