گنجور

 
فیاض لاهیجی

نفی قیل و قال کم کن ای که خواهی حال‌ها

حال‌ها مغزست و بر وی پرده قیل و قال‌ها

گلبن برهان بهار طرفه‌ای دارد ز پیش

باش تا گل‌ها دمد از خار استدلال‌ها

تا جمال خویش بینی دل ز هر نقشی بشوی

پرده‌های چهرة آیینه شد تمثال‌ها

نامة اعمال را حرف معاصی زینب است

بر عذار نیکوان خوش می‌نماید خال‌ها

عشق یک حرف است و معنی کاروان در کاروان

زهرة تفصیل‌ها شد آب ازین اجمال‌ها

حرف ما کج‌مج‌زبانان عشق می‌داند که چیست

همچو مادر کس نمی‌داند زبان لال‌ها

درهم ماه است حاصل در کف و دینار مهر

عمرها شد خاک می‌بیزیم ازین غربال‌ها

هر دو عالم را به جای دست بر هم می‌زنیم

وقت پروازست می‌باید به هم زد بال‌ها

لحظه‌ای تا وصل او فیّاض گردد قسمتم

صرف این یک لحظه کردم ماه‌ها و سال‌ها

 
 
 
مولانا

ای وصالت یک زمان بوده فراقت سال‌ها

ای به زودی بار کرده بر شتر احمال‌ها

شب شد و درچین ز هجران رخ چون آفتاب

درفتاده در شب تاریک بس زلزال‌ها

چون همی‌رفتی به سکته‌حیرتی حیران بدم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
صائب تبریزی

ای ره خوابیده را از نقش پایت بال‌ها

از خرامت عالم آسوده را زلزال‌ها

دل که از نقش تمنا در جوانی ساده بود

شد ز پیری عنکبوت رشته آمال‌ها

محو و اثبات جهان در عالم حیرت یکی است

[...]

بیدل دهلوی

خواجه ممکن نیست ضبط عمر و حفظ مال‌ها

جادهٔ بسیار دارد آب در غربال‌ها

گر همین کوس و دهل باشد کمال کر و فر

غیر رسوایی چه دارد دعوی اقبال‌ها

سادگی مفت نشاط انگار کاینجا حسن هم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه