گنجور

 
فصیحی هروی

خوشا وقت قلم کز دست فیضت

به خورشید معانی شد برومند

شود گم در شکر اوراق دفتر

لب کلکت کند گر یک شکرخند

ولی در کیش ما گر مرده‌ای را

کنی زنده بدانیمت هنرمند

هنرمندی اگر شاخ وفا را

کنی بر شاخسار میوه پیوند

تو می‌خوانی مرا چشم خود از لطف

سبل در چشم خود زین بیش مپسند

 
sunny dark_mode