همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
گل شکفته بود و ارغوان تازه بهم
به هیچ رویی باروی آن نگار مرا
اگر بهار بود ورنه، گل نیاید کم
مرا نو آیین باغیست روی آن بت روی
کز آسمان چو دگر باغها نخواهم نم
عذاب بادیه دیدم کنون بدولت میر
ز بادیه سوی باغی روم چو باغ ارم
امیرعالم عادل برادر سلطان
کدام سلطان، سلطان سر ملوک عجم
برادر ملکی کز همه ملوک به فضل
مقدمست چو آدم از انبیا به قدم
برادرست ولیکن بوقت خدمت او
هزار بار همانا حریص تر ز خدم
چنان شناسد کز دین همی برون آید
هر آنکسی که زامرش برون نهاد قدم
دو روز دور نخواهد که باشد از در او
اگر دو بهره مر او را دهند زین عالم
امیرگر چه که مخدوم کهتر ملکست
همی بخدمت او شاد باشد و خرم
براه رایت او پیشرو بودهر روز
چو پیش رایت کاووس رایت رستم
زبار خدمت اوبا مراد هر روزی
شکفته باشد چونانکه بوستان از نم
کجا نبرد بود در فتد میان سپاه
چو گرگ گرسنه کاندر فتد میان غنم
بدان زمان که دو لشکر بجنگ روی نهند
جهان نماید چون گلستان زرنگ علم
زمین زمرد شود تنگ چون کشن بیشه
هوا ز گرد شود تیره چون سیه طارم
زبان گردان گویا شود به دار و بگیر
دل دلیران مایل شود به جور و ستم
رخ گروهی گردد ز هول چون دینار
لب گروهی گردد زبیم چون درهم
چو بانگ خیزد کآمد امیر ابویعقوب
زهیچ جانور از بیم بر نیاید دم
مبارزانرا گردد در آن زمان از بیم
بدست نیزه و زوبی چو افعی و ارقم
بیک دو گشت که بر گردد اندرون مصاف
ز خون کشته همی پر کند دوباره شکم
بسا تنا که فرستد دما دم اندر پس
سنان نیزه او از وجود سوی عدم
بروز جنگ چنین باشد و بروز شکار
هزبر و ببر برون آرد از میان اجم
زبیم ناوک و تیغش همی نیاید خواب
پلنگ را در کوه و نهنگ را در یم
بدینجهان نشناسم کمانوری که دهد
کمان او را مقدار خم ابرو خم
به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد
همان کند که به سوزن کنند با بیرم
بدین ستودگی و چیرگی بکار کمان
ازین ستوده ترو چیره تر بکار قلم
مقدمست بفضل و مقدمست به علم
چنانکه پیشتر اندر حدیث جود و کرم
هر آنچه از هنر و فضل ومردمی خواهی
تمام یابی ار آن خسرو ستوده شیم
حدیث مبهم و مشکل بدو گشاده شود
اگر ندانی رو پرس مشکل و مبهم
همیشه تا نفروزد قمر چو شمس ضحی
مدام تا ندرخشد سها چو بدر ظلم
همیشه تا نشود خوشتر از بهار خزان
چنان کجا نبود خوشتر از شباب هرم
همیشه تا که بودنام از شهادت و غیب
همیشه تا که بود بحث در حدوث و قدم
امیر باد بشادی و باد بر خور دار
ز روزگار مبیناد هیچ رنج و الم
گرفته بادا مشکین دو زلف دوست بدست
نهاده گوش به آوای زیر و ناله بم
درین بهار دلارام شاد باد مدام
کسی که شاد نباشد بدونژند و دژم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و شگفتی بهار و عشق میپردازد. شاعر از سفر به سوی معشوق خود در فصل بهار صحبت میکند، و به زیباییهای طبیعت و گلها اشاره میکند. او در تضاد با زیباییهای بهار، غم و اندوهی را که دوری از معشوق به او وارد کرده است، بیان میکند. همچنین به برادر سلطانی عادل اشاره دارد که در اینجا به عنوان نماد قدرت و لطف توصیف میشود. شاعر به جنگ و نبردهای شجاعانه و عواقب آنها نیز اشاره میکند و در نهایت از دوستی و خوشی در این بهار زیبا سخن میگوید و میخواهد که به زندگی شاداب و بدون غم ادامه دهد. این اثر ترکیبی از طبیعت، عشق، شجاعت و امید به شادی است.
هوش مصنوعی: به سوی معشوق میروم و بهاری به همراه دارم، اما در این سفر چه دردی دارم و چه غمی احساس میکنم.
هوش مصنوعی: تمام جهان یکسر بهاری است، اما بهار من دو برابر میشود وقتی که چهره محبوبم را میبینم.
هوش مصنوعی: معبودی دارم که بر چهرهاش در ماه آذر گلها شکفته و گل ارغوانی تازهای نیز در کنار آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: هرگز نخواهی توانست چهره آن معشوق را فراموش کنی، حتی اگر بهار باشد و سرسبزی وجود داشته باشد، باز هم گلها نمیتوانند کمبود زیبایی او را پر کنند.
هوش مصنوعی: من در باغ تازهای زندگی میکنم که آن معشوق زیبا در آن حضور دارد. دیگر نمیخواهم از آسمان مانند سایر باغها باران ببارد.
هوش مصنوعی: من در سختی و رنج بیابان به سر میبردم، اما اکنون با لطف و مدد میر، به سمت باغی زیبا و دلانگیز حرکت میکنم، جایی مانند باغ ارم.
هوش مصنوعی: امیر عادل، برادر سلطان کیست؟ سلطان، سرور و فرمانروای ملیتهای مختلف است.
هوش مصنوعی: برادر، او مانند یک ملک است که از همه پادشاهان به خاطر فضل و برتریاش پیشی گرفته است، همانطور که آدم از سایر پیامبران به خاطر مقام و منزلتش بالاتر است.
هوش مصنوعی: برادر تو هست، اما در زمان خدمت به او، هزار بار بیشتر از او به خدمتگزاری و کمک کردن علاقهمند است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از دین و اعتقاداتش خارج شود، به خوبی شناخته میشود و مشخص میشود که چگونه از اصول خود فاصله گرفته است.
هوش مصنوعی: دو روز بیشتر نمیگذرد که او از در بیرون خواهد رفت، اگر دو بهره از این دنیا به او بدهند.
هوش مصنوعی: اگرچه تو امیر و صاحب مقام بالایی هستی، ولی همیشه باید به خدمت و خوشحالی مردم پایینتر از خودت اهمیت بدهی.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر فردی اشاره شده است که هر روز برای کاروانی که با پرچم مشخصی رهبری میشود، پیشتاز و راهنماست. او به مانند رستم، یک قهرمان بزرگ در تاریخ و افسانهها، قوی و شجاع است و مواظب است که همه به خوبی در مسیر پیش بروند.
هوش مصنوعی: هر روز در خدمت او، آرزوها و خواستههایم محقق میشود، مانند اینکه باغ در اثر باران تازه و شکفته میشود.
هوش مصنوعی: در کجا نبردی رخ نمیدهد که همچون گرگ گرسنهای در بین گلهی گوسفندان بیفتد.
هوش مصنوعی: زمانی که دو لشکر در جنگ به روی هم بیفتند، جهان به مانند یک باغ گل زیبا و پر از رنگ و جلوه میشود.
هوش مصنوعی: زمین به رنگ زمرد درمیآید و به نظر میرسد که مانند بندهایی درختان درختزاری، تنگ و فشرده شده است. هوا نیز به دلیل گرد و خاک، تیره و تار میشود، مانند طارمی تاریک.
هوش مصنوعی: فرمان زبان به گونهای قشنگ و تاثیرگذار خواهد بود که میتواند دلهای شجاعان را به سمت ظلم و ستم سوق دهد.
هوش مصنوعی: چهره بعضی افراد از ترس به رنگ طلا در میآید، در حالی که چهره دیگران به دلیل وحشت به رنگ نقره درمیآید.
هوش مصنوعی: زمانی که صدای هجوم لشکر به گوش میرسد و امیر ابویعقوب وارد میشود، هیچ موجود زندهای از ترس نمیتواند حتی صدایی از خود درآورد.
هوش مصنوعی: در آن زمان، جنگجویان به خاطر ترس از آسیب دیدن به وسیله نیزه و شمشیر، همچون مارهای سمی و خطرناک عمل میکنند.
هوش مصنوعی: یک نفر به دوش او افتاد و او در میدان جنگ به خاطر کشتهها، دوباره شکم خود را پر میکند.
هوش مصنوعی: بسیاری از کارها و تلاشها را میتوان دید که در هر لحظه انجام میشوند، در حالی که اثرات آنها ممکن است به زودی به فراموشی سپرده شوند و به عدم تبدیل شوند.
هوش مصنوعی: وقتی جنگ آغاز میشود، همانطور که در زمان شکار، جانورانی مانند هزبر و ببر از میان سرزمینهای بیخبر خارج میشوند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وجود خطر و تهدید، حتی قویترین و شجاعترین موجودات را نیز نمیگذارد که در آرامش و آسودگی بخوابند. خواب پلنگ در کوه و خواب نهنگ در دریا با توجه به خطراتی که آنها را تهدید میکند، تحت تأثیر قرار میگیرد. به عبارتی، هیچکس نمیتواند از ترس و نگرانی احساس آرامش کند.
هوش مصنوعی: در این دنیا کسی را نمیشناسم که بتواند با تیر کمانش به اندازه خم ابروی او تیراندازی کند.
هوش مصنوعی: با سپر و زرهی فولادی اگر به تیر شلیک کنی، همان تاثیری را خواهد داشت که سوزن بر بدن بیجان میگذارد.
هوش مصنوعی: به خاطر این ویژگی و توانمندی هایی که داری، در کار با کمان از این هم بیشتر ستودنی و ماهرانه تر در کار با قلم باش.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که فضیلت و دانش برتری دارند و همانطور که در داستانهای مربوط به بخشش و نیکوکاری آمده، این دو ویژگی نیز در اولویت هستند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از هنر، دانش و ویژگیهای خوب انسانها میخواهی، اگر به ستایش او برسی، همهچیز را به دست خواهی آورد.
هوش مصنوعی: اگر با موضوعی پیچیده و مبهم روبرو شدی و نتوانستی آن را بفهمی، بهتر است که از کسی که اطلاعات بیشتری دارد بپرسی تا برایت روشن کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه به زیبایی خورشید در آسمان ندرخشد و ستارهها مانند ماه در ظلمت شب درخشش نداشته باشند، همیشه باید منتظر بود.
هوش مصنوعی: در زندگی همیشه تا زمانی که خوشی بهار فرا نرسد، کسی خزان را خوب نمیداند. همچنین، در دوران جوانی نیز، هیچ چیز نمیتواند به شیرینی و طراوت جوانی باشد.
هوش مصنوعی: همیشه که من وجود داشتم، بحثهایی درباره شهادت و غیبت وجود داشت و همچنین همیشه درباره این که آیا چیزی آغاز دارد یا ازلی است، گفتگو میشد.
هوش مصنوعی: ای امیر، با خوشحالی برآی و از روزگار چیزی نمیبینید جز آرامش و راحتی، نه غم و نه درد.
هوش مصنوعی: باد سیاهی که به دو زلف مشکی دوست پیچیده، به دقت گوش فرا دادهام به صدای لطیف و نالهای که وجود دارد.
هوش مصنوعی: در این بهار زیبا و دلپذیر، کسانی که خوشحال هستند همیشه شاد باشند. اما کسی که شاد نیست، در درد و غم به سر میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم
بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم
لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد
دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم
مشعبد است غم عشق هر کجا باشد
[...]
خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم
کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران
از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف
[...]
نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم
کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم
چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ
مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم
بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست
[...]
گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم
گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم
گهی زندگره زلف او سر اندر سر
گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم اندر خَم
رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان
[...]
کجایی ای همه هوشت به سوی طبل و علم
چرا نباری بر رخ ز دیده آب ندم
چرا غرور دهی تنت را به مال و به ملک
چرا فروشی دین را به ساز و اسب و درم
تمام شد که ترا خواجگی لقب دادند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.