زان لعل می آلود شدم مست خرابت
ای مغبچه شوخ چه مستست شرابت
ای عشق هوایت چه بهار است که بادا
بر خرمت ما تیره دلان برق سحابت
با عارض نسرین وش اگر باده بنوشی
بر چهره چه گلها شگفاند می نابت
در نور صفا چونکه ز خورشید فزونی
هرگز نشود حایل رخسار نقابت
زان خلعت تو حله گلگون شده ای سرو
کز خون دل و دیده همه داده شد آبت
ای مغبچه بس تو به شکستی و گنه بود
گر توبه مرا شکنی هست ثوابت
فانی چو غریب آمده در بحر معانی
نبود عجب اندر سخنش رنگ غرابت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حالت مستی و عشق سخن میگوید. او به تمایلات و زیباییهای شراب و معشوقهاش اشاره میکند و عشق را به بهاری تشبیه میکند که دلهای غمگین را روشن میسازد. شاعر صحبت از زیبایی معشوقهای میکند که با بادهای خوش, گلهای زیبا به چهرهاش میبخشد و تأکید میکند که نور صفا و زیبایی او هرگز محجوب نمیشود. او همچنین از خویش به عنوان غریبی یاد میکند که در جهت درک معانی عمیق زندگی است و به این موضوع اشاره دارد که گناه و شکسته شدن تعهدات عاطفی اش وجود دارد. بهطور کلی، شعر به توصیف عشق، زیبایی و غنای تجربیات انسانی میپردازد.
هوش مصنوعی: از اثر شراب خوشرنگ و دلانگیز تو، به شوق و سرمستی افتادهام. ای دختر خوشسیما، شرابت چه تأثیر شگفتانگیزی دارد که من را اینگونه مست و سرمست کرده است.
هوش مصنوعی: ای عشق، حضور تو چه بهاری است که بر دلهای غمزده ما، سایه سحابی طوفانی میافکند.
هوش مصنوعی: اگر با چهره زیبای مانند نسرین باده بنوشی، چه گلهایی بر چهرهات خواهد شکفت!
هوش مصنوعی: در نور خالص و روشن، هیچ مانعی نمیتواند بر چهره دلربا و زیبا و عطرآگین تو سایه بیفکند و آن را کمرنگ کند.
هوش مصنوعی: از آن لباس تو، سرو زیبا و سرخرنگی شدهای که از خون دل و اشکهایم به تو آب دادهاند.
هوش مصنوعی: ای دخترک، هر چند که تو مرتکب خطا شدهای، اما اگر به اشتباهات من توجه کنی و مرا ببخشی، پاداش بزرگ خواهد بود.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که شخصی که در دنیای معناها و مفاهیم غریب و ناشناخته وارد شده، در واقع تعجبی ندارد اگر سخنانش رنگ و بویی از غریبگی و بیگانگی داشته باشد. این نشاندهنده این است که وقتی کسی به عالم جدیدی وارد میشود، طبیعی است که حرفها و افکارش به گونهای متفاوت و غیرعادی جلوه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟
وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کآغوشِ که شد منزل آسایش و خوابت؟
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
[...]
رندان همه در کوی مغان گشته خرابت
ای مغبچه شوخ چه مست است شرابت
لطف و کرمت تیر کشیدست به تنها
ارباب وفا جان دهد از ناز و عتابت
هستی تو پری زانکه درآیی بدل و جان
[...]
ای شاهد قدسی بگشا بند نقابت
ای مهدی هادی بنما ره به جنابت
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کان بقعه کدامست که شد منزل خوابت
باید که شود صرف اسیران فراقت
[...]
از خنده چه آلوده شود لب بعتابت
زهر از شکرت میچکد و، آتش از آبت
از قتل من بیگنه، ای شوخ بپرهیز
کان نیست گناهی که نویسند ثوابت
حاجب ندهد راهم و خواهم که نهانی
[...]
ای آنکه بود جام پر از باده ی نابت
با مدعیان می نگرم مست و خرابت
هر گه که پیامی دهم این است جوابت
کآیم زره لطف شب هجر به خوابت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.