گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

زان لعل می آلود شدم مست خرابت

ای مغبچه شوخ چه مستست شرابت

ای عشق هوایت چه بهار است که بادا

بر خرمت ما تیره دلان برق سحابت

با عارض نسرین وش اگر باده بنوشی

بر چهره چه گلها شگفاند می نابت

در نور صفا چونکه ز خورشید فزونی

هرگز نشود حایل رخسار نقابت

زان خلعت تو حله گلگون شده ای سرو

کز خون دل و دیده همه داده شد آبت

ای مغبچه بس تو به شکستی و گنه بود

گر توبه مرا شکنی هست ثوابت

فانی چو غریب آمده در بحر معانی

نبود عجب اندر سخنش رنگ غرابت

 
 
 
حافظ

ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟

وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز

کآغوشِ که شد منزل آسایش و خوابت؟

درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد

[...]

امیرعلیشیر نوایی

رندان همه در کوی مغان گشته خرابت

ای مغبچه شوخ چه مست است شرابت

لطف و کرمت تیر کشیدست به تنها

ارباب وفا جان دهد از ناز و عتابت

هستی تو پری زانکه درآیی بدل و جان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرعلیشیر نوایی
فیض کاشانی

ای شاهد قدسی بگشا بند نقابت

ای مهدی هادی بنما ره به جنابت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز

کان بقعه کدامست که شد منزل خوابت

باید که شود صرف اسیران فراقت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
آذر بیگدلی

از خنده چه آلوده شود لب بعتابت

زهر از شکرت میچکد و، آتش از آبت

از قتل من بیگنه، ای شوخ بپرهیز

کان نیست گناهی که نویسند ثوابت

حاجب ندهد راهم و خواهم که نهانی

[...]

سحاب اصفهانی

ای آنکه بود جام پر از باده ی نابت

با مدعیان می نگرم مست و خرابت

هر گه که پیامی دهم این است جوابت

کآیم زره لطف شب هجر به خوابت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه