از رفتن یارم بود آشوب قیامت
یارب مبرش جایی و دارش به سلامت
در هجر تو افتد به سرم انجم و گردون
ای شام فراق تو مرا روز قیامت
ای ساکن جنت گل اگر بر سر طوبی
مرئی نشدت بین سوی آن عارض و قامت
ای شیخ ریاضت کش اگر جانب رندان
تشریف نیاری بودت محض کرامت
هر دم ز خیال تو به خون در سخن افتم
گو عقل برو کاین ز جنون است علامت
چون بود تو نابود شد از برق تو ای دل
چه سود کنون از مژه باران ندامت
دل ز اندوه دوران همه اطراف جهان گشت
در گوشه میخانه شدش جای اقامت
بی وجد می ار شیخ درآمد به خرابات
گو خرقه و سجاده گرو کن به غرامت
فانی چو شدی جرعه کش حافظ و جامی
جمشید گدایی کند از جرعه جامت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از اشتیاق و اندوه ناشی از جدایی یار صحبت میکند. او به خداوند دعا میکند که یارش را از او جدا نکند و در غم فراق او به حوادث و ناکامیهایی که در زندگیاش رخ داده، اشاره میکند. شاعر بیان میکند که روزها به خاطر جدایی، مانند روز قیامت برایش سخت و تاریک شده است. همچنین به زیبایی و جذابیت یار اشاره میکند و از حال و هوای زندگی در میخانه و رهایی از قید و بندهای دنیوی سخن میگوید. در نهایت، شاعر به فانی بودن و طلب نیکویی از جام عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: از رفتن محبوبم، دنیا برایم به هم ریخته است. خدایا او را از جایی دور نکن و سلامت نگهدار.
هوش مصنوعی: در دوری تو، ستارهها و آسمان بر من میافتند، ای شب جدایی تو، روز قیامت من همین حالا است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در بهشت زندگی میکنی، اگر گل بر سر درخت طوبی دیده نمیشود، به سمت آن چهره و قامت زیبا نگاه کن.
هوش مصنوعی: ای شیخ، اگر که به سمت رندان نروی و با آنها معاشرت نکنی، تنها به خاطر بزرگواریات خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر لحظه از فکر تو دلم پر از درد و غم میشود. به عقل میگویم که برود، زیرا این حالت نشانهای از جنون است.
هوش مصنوعی: وقتی که تو از بین رفتی، دل من چه فایدهای دارد اکنون که با اشکهای مژهام به خاطر پشیمانی گریه میکنم؟
هوش مصنوعی: دل از غمهای زندگی، به دور از همه مشکلات و دغدغههای دنیا، به گوشهای از میخانه پناه برد و آنجا را جای اقامتش قرار داد.
هوش مصنوعی: از شرابخواری بیاحساس و بیخبر، وارد میخانه شده و به پیرمرد میگوید: به خاطر هزینهام، ردای روحانی و سجادهات را به من بده.
هوش مصنوعی: وقتی که لذت و زیبایی زندگی را از دست بدهی، مانند حافظ که در دنیای عشق و معرفت غرق شده و با وجود جام جمشید، تنها به عنوان یک گدا از جرعهای که در دست داری، طلب میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ماه عذار من و ای خوش قد و قامت
برخیز که برخاست ز عشق تو قیامت
صوفی که ز چشم تو برد جان به سلامت
سر بر نکند تا به قیامت ز غرامت
امروز گر آن لب نگرد زاهد خود کام
بسیار به دندان گزد انگشت ندامت
در دیده خیال قد تو روز جدائی
[...]
ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت
گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت
شهری ست پر از فتنه و راهی ست پرآشوب
نه روی سفر کردن و نه رای اقامت
رفتی و مپندار که دست از تو بدارم
[...]
تا کی کشم ای دوست ز خود کرده ندامت
تا چند کشد دل ز غم عشق ملامت
مستغرق غم گشته به دریای تحیر
باشد که از این ورطه درآیم به سلامت
درده به من تشنه لب آبی که ازین بیش
[...]
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت
خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید
تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت
فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.