گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

شگفت چون گل رخسار ساقی از می ناب

بنای زهد من از سیل باده گشت خراب

مرا که نقد دل و دین برفت در سر می

ز نام و ننگ درین کهنه دیر خود چه حساب

بنوش باده و دیوانه باش در عالم

که بهر عالم دیوانگی است بزم شراب

جوانی است و خمار و بهار و آتش عشق

بیار می که جنون را تمام شد اسباب

چو امن خواهی ازین کارگاه پر آشوب

میا ز میکده بیرون و باش مست خراب

اگر خراب بود خانه جهان چه عجب

که دید خانه که آباد ماند بر سر آب!

بباید آخرش اندر سر قدح رفتن

هوای باده به سر هر که را بود ز احباب

اگر فنا شدنت میل هست چون فانی

برویت آنچه رسد از سپهر روی متاب

 
 
 
فرخی سیستانی

چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب

گل کبود فرو خفت زیر پرده آب

چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا

نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب

ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود

[...]

ازرقی هروی

بفرخی و سعادت بخواه جام شراب

که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب

ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری

زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب

بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

شده است بلبل داود و شاخ گل محراب

فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟

یکی سرود سراینده از ستاک سمن

یکی زبور روایت کننده از محراب

نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب

جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب

ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ

ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب

رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه