نیست در دیر مغان بدمست بیباکی چو من
از گریبان تا به دامن پیرهنچاکی چو من
آنچنان کاندر کمال حسن پاکی چون تو نیست
یافت نبود در کمال عشق هم پاکی چو من
غم چو نبود از غم عشقت به عالم صعبتر
شد یقین این هم که نبود نیز غمناکی چو من
درخور ادراک حسنت هرکسی را عاشقی است
نیست در عشاق زارت اهل ادراکی چو من
گر رباید صرصر عشقت چو حسن عشاق را
نیست در دشت غم و اندوه خاشاکی چو من
گل اگر باید پی تعمیر کوی عاشقی
بهر آن آبی چو اشکم نبود و خاکی چو من
قطع دشت فقر اگر در شیوه چالاکیست
فانیا در قطع این ره نیست چالاکی چو من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.