گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

ای رند درد آشام جز دیر مغان مأوا مکن

دل را به غیر از مغبچه‌ای جای دگر شیدا مکن

ساقی به صد فرخندگی چون بایدت پایندگی

گر یابی آب زندگی در جام جز صهبا مکن

در طوف باغ ای سیمبر گلرنگ می در جام زر

افکنده در وی کن نظر میل گل رعنا مکن

در دین و دل آتش زده کردی چو عزم میکده

هر لحظه از می عربده بر زمره تقوا مکن

چون ملک دل یغما کنی جور و ستم با ما کنی

صد ناز و استغنا کنی در ناز استغنا مکن

دلرا چو بینی سوی خود مجنون و زار روی خود

هر دم مران از کوی خود دیوانه را بیجا مکن

از عشق فانی دم مزن گلبانگ در عالم مزن

حال مرا بر هم مزن بیشم ازین رسوا مکن