امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷ - مخترع

هست الف گفتیم آن بالا برید از ما سخن

پیش آن بدخوی نتوان گفت الف بالا سخن

یک سخن گوید ز وصلم با هزاران انتظار

گرچه ناید زو در آئین وصال الا سخن

مرده بودم یک سخن گفتی و جانم تازه شد

کی مسیحا اینچنین گفته‌ست روح افزا سخن

خوش نمی آید سخن از کس به گوشم در خمار

ساقیا دیگر مگو در گردش صهبا سخن

در سخن معنی و در معنی سخن گفتن خموش

پیش رندان تا به کی اظهار معنی در سخن

فانیا تنها به خلوت یک سخن دارم که یار

زانکه چون خلوت شود نبود مرا تنها سخن