به دو چشم یار اسیرم که همی زنند تیرم
به من غریب رحمی که به کافران اسیرم
چو بکوی و قد او شیفته ام اگر چه واعظ
دهدم ز روضه و حور فسانه کی پذیرم
اجلم رقیب و عمرم شده آن لب روان بخش
نه از آن بود گریزم نه ازین بود گریزم
من از آرزوی آن تیغ هلاک و او کشد غیر
بکشید جای آنست ز غیرت ار نمیرم
به من از تو جور ناید به کجا رسد وصالت
که ترا جناب عالی من زار بس حقیرم
چو به میهمانم آیی کشم آه و نیم جانی
که جزین متاع نبود ز قلیل و از کثیرم
پی یک نظر به کوی تو درآمدم چو فانی
نظری نهفته گه گه تو ز حال وامگیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و دوطرفه است. شاعر به چشمان یار خود اشاره میکند که او را اسیر کرده و تیر عشق در دلش نشسته است. او از غم و غصههایش میگوید و ابراز میکند که حتی در برابر ناملایمات، از عشق به یارش فرار نمیکند. شاعر به زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره کرده و میگوید که هیچ چیز نمیتواند او را از عشقش دور کند. او همچنین حسرت و longing خود را برای وصال بیان میکند و نشان میدهد که هر لحظه بیخبر از حال یار، او را رنج میدهد. در نهایت، شعر احساسات عمیق از عشق و وابستگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در چشمان معشوقم گرفتار شدهام که همواره زخم میزنند بر دلم. ای رحمتی برای من غریب، چرا که در بند کافرانام.
هوش مصنوعی: وقتی به طرف او میروم و به زیباییاش دل باختهام، حتی اگر واعظ برایم از بهشت و نعمتهای آن سخن بگوید، هرگز آن را نمیپذیرم.
هوش مصنوعی: رقیب من جوانی است که عمرم به خاطر لبهای شیرین او سپری میشود. نه از او میتوانم فرار کنم و نه از زندگی خودم.
هوش مصنوعی: من به خاطر آرزوی آن تیغ که میتواند باعث نابودیام شود، همواره در خطر هستم و اگر به خاطر غیرت نمیمیرم، به معنای این است که همچنان برای آن احساساتی وجود دارد که مانع از این کار میشود.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از تو چیزی بخواهم، زیرا بزرگی و مقام تو فراتر از آن است که به وصال تو برسم، در حالی که خود را بسیار ناچیز و حقیر میبینم.
هوش مصنوعی: وقتی به دیدار من میآیی، از دل برایت آهی میکشم و احساس ناتوانی میکنم، چون چیزی بهتر از این لحظات و این کلمات ندارم، چه اندک باشد و چه فراوان.
هوش مصنوعی: در پی یک نگاه به کوی تو، وارد شدم. مثل فانی که در جایی پنهان شده است، گاهی اوقات از حال تو باخبر میشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خبرم مپرس از من چو مقابل من آئی
که چو در رخ تو بینم، زخودم خبر نباشم
به نظر ازان عزیزم به بها ازان گرانم
که به هیچ دل چو گوهر ننشسته است گردم
بنمودمی نشانی، ز جمال او ولیکن
دو جهان به هم برآید، سرشور و شر ندارم
بودم زسرو قدان صنمی سمین و سالم
ارمش بروی بنده حرمش بکوی خادم
نه دهد ره وسایل نه ستد زکس رسایل
رخکش چو رای عادل خطکش چو روی ظالم
همه گر پی مفاخر نرود زکبر وافر
[...]
من بینوا ز بی برگ و بری اگر بمیرم
سر پر ز شور از خاک در تو بر نگیرم
ز کمند عشق هرگز نبود مرا گریزی
چکنم ز حلقۀ خم بخم تو ناگزیرم
بغلامیّ درت مفتخرم مرانم از در
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.