اگر تو جرعه فشانی کمی بریز به خاک
مرا ز خاک شدن در طریق عشق چه باک
به می فتادهام اما ز ضعف جسم درو
نیم غریق و روانم بر آب چون خاشاک
باشک دیده بشستم ز غیر رخ بنمای
که جز پی نظر پاک نیست منظر پاک
فغان که جان و دلم سوخت ساقی گلچهر
گهی ز آتش می گه ز روی آتشناک
سرم زدی و خوشم بر امید پابوسَت
اگر ببندیش ای شهسوار بر فتراک
وزد چو صرصر عشق آن زمان رود به عدم
به سان اخگر و خاکستر انجم و فلاک
ز غنچه و گل باغ فنا مگر فانی
نشان دهد با دل چاک و خرقه صد چاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حالتی است که شاعر با احساسات و تجربیات خود از عشق و زندگی مواجه است. شاعر به دوست (ساقی) اشاره میکند و از او میخواهد کمی از شراب عشق به خاک بریزد، زیرا از مرگ در این مسیر عشق ترسی ندارد. او بیان میکند که با وجود اینکه در عالم شراب غرق شده، اما به دلیل ضعف جسمانی، خود را در شرایط نامساعدی میبیند. شاعر از معشوق میخواهد که خود را نشان دهد، چون تنها نگاه پاک و خالص میتواند زیبایی را فاش کند.
شاعر در ادامه از سوختن دل و جانش سخن میگوید، اشاره به آتش عشق دارد و اینکه امیدی به بهبود از قدیمی که از دست رفته است، دارد. با تصاویری از حمایت و نابودی عشق، او نشان میدهد که حیات و مرگ هر دو در دنیای عشق بروز میکنند و زندگی گذرا است، مانند گل و غنچهای که با گذشت زمان میمیرند. در نهایت، شاعر به عرض حال خویش میپردازد و از درد و رنج عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر تو مقداری از احساسات خود را نثار من کنی، دیگر برایم اهمیتی ندارد که از خاک برخیزم یا بروم. عشق حساستر از اینهاست.
هوش مصنوعی: من به باده پناه آوردهام، اما به خاطر ضعف جسمی نمیتوانم غرق شوم. روانم همچون کاهی بر روی آب است.
هوش مصنوعی: چشمانم را شستم تا فقط زیبایی چهرهات را ببینم، زیرا غیر از نگاه به تو، چیز پاک دیگری در این منظر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آه و افسوس که جان و دل من در حال سوختن است، ای ساقی زیبارو! گاهی از شعلهی آتش شراب مینوشی و گاهی از روی آتشین خودت میگویی.
هوش مصنوعی: سرِ من را به خاک انداختی و من با امید به درگاه تو خوشحالم. اگر بخواهی، ای سوار جوانمرد، میتوانی سرم را زیر پای خود بگذاری.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق مانند بادی شدید و سرد وزیدن میگیرد، زندگی و وجود را به سوی ناکجا و عدم میکشاند، همچون خاکستر و جرقههایی که از آتش و ستارهها پراکنده میشوند.
هوش مصنوعی: از شکوفه و گل در باغ زوال، چگونه میتوان نشانهای از فنا پیدا کرد؟ با دل شکسته و لباسهای دریده، تنها ناله و گریه میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به مستحقان ندهی هرآنچه داری و باز
دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک
بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک
که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک
سر من آنجا باشد که خاک پای تو است
وگرچه سر ز شرف برگذارم از افلاک
بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند
[...]
بذروه ملکوت آی ازین نشیمن خاک
که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک
بخاک بازده این خاک و سوی علو گرای
که جان پاک سزا نیست جز بعالم پاک
تو شاه تخت وجودی چه جای تست اینجا
[...]
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
کدام دل که به خون در نمیکشد دامن؟
[...]
کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش
وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.