نهاد پیر مغان بر کفت چو باده صاف
به عذر توبه دگر خویشرا مدار معاف
ز چاک پیرهنم دوختن چه سود ایدل
مرا که گشته ز تیغ فراق سینه شکاف
شکست قلب همه اهل عشق مژگانت
ازان سبب که صف آراسته چون اهل مصاف
به درس عشق در آ صوفیا چو مطلوبت
نگشت فتح ز مفتاح و کشف از کشاف
تمام دفتر آداب عشق یک حرف است
سخن دراز کشید از نزاع اهل خلاف
مرا رضای تو و دیر به ز کعبه و زهد
که گفته اند که بالای طاعتست انصاف
طریق بیخودی از فانی و خودی از شیخ
که این زلا همه گه نکته راند آن از لاف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تجربههای عاشقانه و وصال میپردازد. شاعر به بیان درد و رنج ناشی از جدایی از معشوق پرداخته و به زیبایی چشمان او اشاره میکند که قلب عاشقان را میشکند. او بر این نکته تأکید دارد که تمام آداب عشق در یک نکته خلاصه میشود و تکرار بحثهای بیمورد در میان اهل جدل را بیفایده میداند. همچنین، نویسنده بر اهمیت رضایت معشوق نسبت به عبادت و طاعت تأکید میکند و نهایتاً به بیخودی و رهایی از خودخواهی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: پیر مغان (راهنمای شرابنوشی) با عشق و بیخیالی به تکیهگاه خود تکیه داده است و میگوید که دیگر نباید برای عذرخواهی از خود، به خاطر توبه و پشیمانی، خود را مورد عفو قرار دهد. در واقع، او از زندگی آزاد و carefree دفاع میکند و به توبه و محدودیتهای آن اعتنا نمیکند.
هوش مصنوعی: دوختن چاکهای پیراهن من برای چه فایدهای دارد، ای معشوق؟ در حالی که قلب من از شدت دوری و فراق، شکاف برداشته است.
هوش مصنوعی: چشمهای تو که به مانند لشکری منظم صف آرایی کردهاند، قلب همه عاشقان را شکسته است.
هوش مصنوعی: اگر عشق را در آ صوفیا فرا گرفتهای و به آنچه میخواهی نرسی، پس بر فتح و گشایشهای تازه نباید تکیه کنی.
هوش مصنوعی: تمام دستورها و آداب عشق به یک نکته خلاصه میشود؛ در حالی که برخی افراد فقط در مورد مناقشات و جدلها صحبت میکنند.
هوش مصنوعی: خوشنودی تو برای من از عبادت در کعبه و زهد بهتر است، زیرا گفتهاند که بالاتر از عبادت، انصاف و درستکاری است.
هوش مصنوعی: راه بیخودی از وجود و خودی، همانطور که از گفتار شیخ میآید، این است که این مبحث میتواند به نکات عمیق اشاره کند، در حالی که آن گفتار تنها ادعاهایی بیمحتواست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا که توی شیر شیر شیر مصاف
ز مرغزار برون آ و صفها بشکاف
به مدحت آنچ بگویند نیست هیچ دروغ
ز هر چه از تو بلافند صادقست نه لاف
عجب که کرت دیگر ببیند این چشمم
[...]
نه هر که قوّت بازوی منصبی دارد
به سلطنت بخورد مال مردمان به گزاف
توان به حلق فرو بردن استخوان درشت
ولی شکم بدرد چون بگیرد اندر ناف
دو یار همدم و یک شیشه ای ز باده صاف
اگر رسد به تو این آرزو زهی الطاف
به از کدورت زهد ریاست باده صاف
بیار باده که بالای طاعت است انصاف
کجاست خانه آن ماه خانگی که کنیم
ز شوق صاحب خانه به گرد خانه طواف
غلام پیر مغانم که لطف مشرب او
[...]
تو این گشاد و گرهها به دام فکر مباف
امید نیست که عنقا برآید از پس قاف
درین دیار که ماییم آدمیت نیست
تو هر کجاش به بینی بگو چه شد انصاف
مرا ز سنت و حرمت سه انتخاب افتاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.