اگر تو جرعه فشانی کمی بریز به خاک
مرا ز خاک شدن در طریق عشق چه باک
به می فتادهام اما ز ضعف جسم درو
نیم غریق و روانم بر آب چون خاشاک
باشک دیده بشستم ز غیر رخ بنمای
که جز پی نظر پاک نیست منظر پاک
فغان که جان و دلم سوخت ساقی گلچهر
گهی ز آتش می گه ز روی آتشناک
سرم زدی و خوشم بر امید پابوسَت
اگر ببندیش ای شهسوار بر فتراک
وزد چو صرصر عشق آن زمان رود به عدم
به سان اخگر و خاکستر انجم و فلاک
ز غنچه و گل باغ فنا مگر فانی
نشان دهد با دل چاک و خرقه صد چاک