به از کدورت زهد ریاست باده صاف
بیار باده که بالای طاعت است انصاف
کجاست خانه آن ماه خانگی که کنیم
ز شوق صاحب خانه به گرد خانه طواف
غلام پیر مغانم که لطف مشرب او
به زهد و توبه ز می خوردنم نداشت معاف
چه سود از آنکه به تقلید خواجه موی سترد
چو در دقایق تجرید نیست موی شکاف
سرم به افسر شاهی فرو نمی آید
ولی ز خدمت رندان ندارم استنکاف
به دلق و سبحه ملاف از تصوف ای صوفی
که پیش اهل صفا نیست خوش تصوف و لاف
چه خاک پای خودم خوانده ای ز رفعت قدر
به خاک پات که مستظهرم بدین الطاف
مراست وقف غمت جان و دل بحمدالله
که صدر شاه ندارد وقوف ازین اوقاف
به صدر مصطبه این بس سعادت جامی
که از اکابر این شهر نیست وز اشراف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق به می و باده و دوری از زهد و ریاست صحبت میکند. شاعر از لذت شراب و حقیقت زندگی در کنار رندها سخن میگوید و به تقلید از زاهدان و تصوف آنها انتقاد میکند. او تأکید دارد که تنها عشق و مینوشی میتواند او را به حقیقت نزدیک کند و از خودپرستی و تظاهر به زهد فاصله گیرد. در نهایت، شاعر به آرامش و خلوص در عشق و رفاقت با مردان بیریا اشاره میکند و ارزش واقعی را در صداقت و قلب پاک خواهد یافت.
هوش مصنوعی: بهتر است که به جای تظاهر به زهد و دلسردی از دنیا، شراب پاکی بیاوریم، زیرا آنچه که مهم است، انصاف و عدل در کارهای نیک است.
هوش مصنوعی: کجاست خانه آن ماه، آن محبوبی که به خاطرش با شوق دور خانهاش میچرخیم و طواف میکنیم؟
هوش مصنوعی: من زیر نظر یک پیر مغان هستم که با سادگی و پرهیزکاریاش به من اجازه نمیدهد که از خوشی و لذتهای زندگی بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد اگر کسی به تقلید از بزرگان موهایش را بزداید، در حالی که در عمق و سیر در معانی عمیق و واقعی چیزی از آن وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: سرم به تاج و تخت شاهانه خم نمیشود، اما از خدمت به رندان و دوستان هیچ گونه دوری نمیکنم.
هوش مصنوعی: ای صوفی، حواست باشد که در دنیای تصوف واقعی، ظاهر و لوازم مانند دلق و سبحه نشاندهنده حقیقت نیستند. نزد اهل صفا، آنچه اهمیت دارد باطن و صداقت است، نه ظاهرسازی و لافزنی در مورد تصوف.
هوش مصنوعی: چه زیبایی و بزرگی داری که من خود را در برابر تو حقیر میبینم و به خاک پای تو احترام میگذارم. من به خاطر لطف و محبت تو احساس قدرت و پشتیبانی میکنم.
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را برای غم تو وقف کردهام و خوشحالم که این درد و غم، در دل و جانم جا دارد و نیاز به مقام و موقعیت خاصی ندارد.
هوش مصنوعی: در بالای جایگاه، این نکته شادیبخش است که جامی در این شهر وجود دارد که از بزرگان و اشراف آن نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا که توی شیر شیر شیر مصاف
ز مرغزار برون آ و صفها بشکاف
به مدحت آنچ بگویند نیست هیچ دروغ
ز هر چه از تو بلافند صادقست نه لاف
عجب که کرت دیگر ببیند این چشمم
[...]
نه هر که قوّت بازوی منصبی دارد
به سلطنت بخورد مال مردمان به گزاف
توان به حلق فرو بردن استخوان درشت
ولی شکم بدرد چون بگیرد اندر ناف
دو یار همدم و یک شیشه ای ز باده صاف
اگر رسد به تو این آرزو زهی الطاف
نهاد پیر مغان بر کفت چو باده صاف
به عذر توبه دگر خویشرا مدار معاف
ز چاک پیرهنم دوختن چه سود ایدل
مرا که گشته ز تیغ فراق سینه شکاف
شکست قلب همه اهل عشق مژگانت
[...]
تو این گشاد و گرهها به دام فکر مباف
امید نیست که عنقا برآید از پس قاف
درین دیار که ماییم آدمیت نیست
تو هر کجاش به بینی بگو چه شد انصاف
مرا ز سنت و حرمت سه انتخاب افتاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.