یارب چه بلاییست که آن شوخ قدحنوش
هر باده که با غیر خورد من روم از هوش
از بسکه سبوی در میخانه کشیدم
شد چون کف دست شترمست مرا دوش
آن چشم سیه را نبود حاجت سرمه
در سوگ قتیلان غمش گشته سیه پوش
بود ارچه مرا وعده وصل تو ببازی
هرگز نکنم لذت آن وعده فراموش
پنهان سخنم هست به آن شوخ ولیکن
کو زهره آنم که برم لب سوی آن گوش
فانی اگرت دعوی آیین فنا هست
از رفته تأسف مخور از نامده مخروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و شیدایی خود اشاره میکند و از درد و عذاب ناشی از آن صحبت میکند. او به مینوشی و لذتهای آن اشاره میکند، اما به شدت تحت تأثیر جدایی از محبوبش است. با توصیف زیباییها و همچنین غم و سوگ درونی، نشان میدهد که چگونه عشق میتواند انسان را به جنون و از خود بیخود کند. او از یادآوری وعده دیدار معشوقش صحبت میکند و در عین حال به فقدان و غم ناشی از جدایی نیز اشاره میکند. شاعر در نهایت، به تمایل رازآلود خود برای بیان احساساتش اشاره میکند و با این حال از فقدان شجاعت برای ابراز آن نالان است.
هوش مصنوعی: خدایا چه مصیبتی است که آن معشوقهام که همیشه شراب مینوشد، هر بار که با کسی جز من مست میشود، من از حال میروم و بیخود میشوم.
هوش مصنوعی: به قدری در میخانه نوشیدم که حال و وضع من مانند دست شتر شده است.
هوش مصنوعی: چشمهای سیاه او نیازی به سرمه ندارند؛ زیرا در سوگ کشتهشدگان، غم او باعث شده که همهچیزش را به رنگ سیاه درآورد.
هوش مصنوعی: هرچند که تو وعدهی وصالت را به من بدهی و بازیام بدهی، هرگز لذت آن وعده را فراموش نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: سخنان پنهانی دارم برای آن کسی که شیرین زبانی میکند، اما من جرأت آن را ندارم که به او بگویم و لب به سخن بگشایم.
هوش مصنوعی: اگر تو ادعای فنا و نابودی کنی، از چیزهایی که گذشتهاند غمگین نشو و از چیزهایی که هنوز نیامدهاند نگران نباش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی
تاخلق جهان را بفگندی به خلالوش
کافور تو بالوس بود، مشک تو باناک
بالوس تو کافور کنی دایم مغشوش
ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش
وز عمر و جهان بهرهٔ خود کرده فراموش
هر گه که همیشه دل تو بیهش و خفته است
بیدار چه سود است تو را چشم چو خرگوش؟
این دهر نهنگ است، فرو خواهد خوردنت
[...]
دوش آن صنم سنگدل سیم بنا گوش
آمد بر من تنگ دل و خسته و مدهوش
دو نرگس مخمور چو دو نایژه خون
دو لعل گهر پوش چو دو ناوچه نوش
ای عارض سیمینش پر از قطره سیماب
[...]
ای بس قدح درد که کردست دلم نوش
دور از لب و دندان شما بی خبران دوش
گه بوسه همی داد بر آن درد لب و چشم
گه رقص همی کرد بر آن حال دل و هوش
گه عقل همی گفت که ای طبع تو کم نال
[...]
سرمست درآمد ز درم نیمه شبی دوش
ماهی که به یک غمزه ببرد از دل ما هوش
برجستم و گفتم که به بر در کشم او را
گفتا نه کنار است و نه بوس است و نه آغوش
از ما چه خطا رفت وفای تو همین بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.