گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

ز من ای دل کف آن نازنین بوس

اگر خود دست ندهد آستین بوس

گر اینم نیست بوسی بر زمین زن

ز من یعنی رسان آنجا زمین بوس

کف پای سگش بوسیدنم بین

ترا هم گر دهد دست این چنین بوس

زنم در باغ بی آن قامت و رخ

بپای سرو و روی یاسمین بوس

دراید مهر از روزن که گیرد

ز پای آن مه خرگه نشین بوس

غلام آنم ای روح الله از جان

که دستش را دهد روح الامین بوس

اگر آن مه فتد در دست فانی

به پایش کار او باشد همین بوس