بند گیسوی تو از دست رها نتوان کرد
گر جدا سازیش از بند جدا نتوان کرد
دم نگه دار مسیحا که به جز نوش وصال
درد مهلک چو شد از هجر دوا نتوان کرد
چو خرامی سوی ما گر نه فقیرم بینی
جان چه باشد که به پای تو فدا نتوان کرد
قیمت لعل تو کردن نتوان جوهر روح
جوهر روح بلی خاک بها نتوان کرد
مستم آن نوع که درد دل خود را بر یار
آنچه در دل گذرد نیک ادا نتوان کرد
سجده در پیش بتان فوت نمودن نتوان
زاهدا این نه نمازست قضا نتوان کرد
باده عشق ور بخیلی نبود راست ولیک
جز به رندان خرابات صلا نتوان کرد
ای دل از نور یقین میطلبی سرمه چشم
به جز از خاک در میکدهها نتوان کرد
طلب وصل حرم هر که کند چون فانی
روی دل جز به بیابان فنا نتوان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و وابستگی به محبوب اشاره دارد. شاعر میگوید که نمیتوان از بند محبت معشوق رها شد و درد جدایی از محبوب را جز با وصال او درمان نکرد. او خود را فقیر میداند و میگوید جانش را برای محبوب فدای او خواهد کرد. همچنین اشاره میکند که قیمت معشوق را نمیتوان با چیزهای مادی سنجید و درد دل عاشق را نمیتوان به راحتی بیان کرد. در نهایت به عشق و خلوص در مراسمات عاشقانه و روحانی اشاره میکند و تأکید میکند که جستجوی وصال در زندگی، به سرانجامی جز فنا نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: نمیتوانم موهای تو را از هم باز کنم، زیرا اگر آن را جدا کنم، نمیتوانم از آن دور شوم.
هوش مصنوعی: لحظهای صبر کن تا مسیحا بیاید، زیرا جز نوشی شفا بخش برای درد جدایی، هیچ درمان مؤثری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی به سمت ما میآیی، اگر مرا فقیر میبینی، جانم چه ارزشی دارد که نتوانم آن را به پای تو نثار کنم.
هوش مصنوعی: ارزش لعل تو را نمیتوان با هیچ چیز سنجید، زیرا روح تو بسیار ارزشمندتر از آن است. حتی خاک هم نمیتوان او را به بهای درستی برآورد کرد.
هوش مصنوعی: من به قدری سرشار از احساسات و دردهای درونم هستم که نمیتوانم آنچه در دل دارم را به خوبی و روشنی به معشوقم بیان کنم.
هوش مصنوعی: سجده کردن در مقابل بتها، مانند فوت کردن است و زاهدان نمیتوانند این کار را انجام دهند. این عمل، نماز نیست و نمیتواند قضا شود.
هوش مصنوعی: محبت و عشق به تنهایی کافی نیست و اگر با خساست همراه باشد، حقیقت ندارد. اما تنها رندان میتوانند این حقیقت را درک کنند و به آن پاسخ دهند، نه دیگران.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر به دنبال نور یقین هستی، باید بدانی که برای به دست آوردن آن، نمیتوانی جز از خاک میکدهها، سرمه چشم بسازی.
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به وصال حرم دست یابد، همچون فانی نمیتواند جز به بادیه فنا و نابودی راهی پیدا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پشت بر یار کمان ابروی ما نتوان کرد
خویشتن را هدف تیر بلا نتوان کرد
کشته ی تیغ ملامت برضا نتوان شد
حذر از ضربت شمشیر قضا نتوان کرد
گرچه از ما بخطا روی بپیچید و برفت
[...]
دست در حلقهٔ آن زلفِ دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهدِ تو و بادِ صبا نتوان کرد
آنچه سعی است، من اندر طلبت بنمایم
این قَدَر هست که تغییرِ قضا نتوان کرد
دامنِ دوست به صد خونِ دل افتاد به دست
[...]
با چنین درد دلی میل دوا نتوان کرد
حاصل عمر عزیز است رها نتوان کرد
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
یک دمی نور وی از دیده جدا نتوان کرد
سود و سرمایه همه در سر کارش کردیم
[...]
از تو خوبی طمع مهر و وفا نتوان کرد
گله با وصل گل از خار جفا نتوان کرد
کرده ام قیمت یک موی تو را هر دو جهان
گرچه او را به چنان تحفه بها نتوان کرد
عمر چون باد هوا می گذرد حاضر باش
[...]
دست در حلقه ی آن زلف دو تا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
من چه گویم که ترا نازکی طبع لطیف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.