گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

در میخانه کزو عقل پریشان آمد

حلقه اش حلقه جمعیت رندان آمد

نخرامد سوی باغ نظرم سرو قدش

که گلش خون دل و خار ز مژگان آمد

بنده پیر مغانم که گدایان درش

هر یک از وسعت دل قیصر و خاقان آمد

از می دور مناز وز خمارش مخروش

کار دوران چو بهر لحظه دگر سان آمد

باز در شهر چه غوغاست همانا که دگر

مست آن کافر بی باک به میدان آمد

رند و رسوا شو و آنگه سوی رندان بخرام

که به تقوی طرف میکده نتوان آمد

جانب اهل ریا صومعه را طوف مکن

زانکه هر کس که شد آنسوی پشیمان آمد

بدرای از خود و احرام حرم بند از آنک

نتوان جانب این بادیه آسان آمد

فانیا دیر فنا جای عجب دان که در او

کافر عشق شد آن کس که مسلمان آمد

 
 
 
حکیم نزاری

ساقیا خیز که گل باز به بستان آمد

بلبل مست دگر باره به دستان آمد

می بگردان که برین تشت نگون سار فلک

دم به دم چون قدح دور تو گردان آمد

در چنین دور به بستان رو با خانه میا

[...]

عبید زاکانی

یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد

دل پر درد مرا نوبت درمان آمد

این چه ماهیست که کاشانهٔ ما روشن کرد

وین چه شمعیست که بازم به شبستان آمد

بخت باز آمد و طالع در دولت بگشاد

[...]

کمال خجندی

دلبرا چشم خوشت آفت مستان آمد

نشنة لعل تو سر چشمه حیوان آمد

پرتوی ز آینه روی جهان آرایت

مطلع حسن و لطافت مه تابان آمد

شمه ای از سر گیسوی عبیر افشانت

[...]

صائب تبریزی

از سفر با رخ افروخته جانان آمد

رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد

سعیدا

باز تا در چمن آن سرو خرامان آمد

رنگ بر روی گل و فاخته را جان آمد

راست گویم که ورا سرو خطا گفتم کج

نخل عمری است که در صورت انسان آمد

هر که از اصل خود آگاه بود دم نزند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه