یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد
دل پر درد مرا نوبت درمان آمد
این چه ماهیست که کاشانهٔ ما روشن کرد
وین چه شمعیست که بازم به شبستان آمد
بخت باز آمد و طالع در دولت بگشاد
مدعی رفت و مرا کار به سامان آمد
می بیارید که ایام طرب روی نمود
گل بریزید که آن سرو خرامان آمد
از سر لطف ببخشود بر احوال عبید
مگرش رحم بدین دیدهٔ گریان آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و حالاتی که از آن ناشی میشود سخن میگوید. او از دردها و اندوههای دلش میگوید که اکنون زمانی برای درمان آن رسیده است. به تصوری از ماه نورانی و شمعی که روشنایی به شبستان بخشیده اشاره میکند و از بازگشت بخت و خوشیها حرف میزند. همچنین از نوشیدن می و جشن و شادی صحبت میکند و از لطفی که به او شده و از ناراحتیهایش کاسته شده است. او به امید بهبود شرایط و دور شدن غمها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دوست وفادارم که عهد را شکست، با سر و دل به ملاقات من آمده است و حالا وقتی است که درد قلبیام را درمان کنم.
هوش مصنوعی: این ماه چه خاصیتی دارد که خانه ما را روشن کرده و این شمع چه نوری دارد که دوباره به تاریکی شب بازگشته است؟
هوش مصنوعی: بخت و شانس دوباره به من روی آورد و فرصت مناسبی برای من فراهم شد. حالا کسی که مزاحم من بود رفت و کارهای من به سامان و به خوبی پیش میرود.
هوش مصنوعی: شراب بیاورید چون روزهای شادی و نشاط فرا رسیده است، گلها را بریزید چرا که آن جوان خوشبرخواب و دلربا آمده است.
هوش مصنوعی: بخشش و لطفی که نسبت به عبید نشان داده شد، شاید به دلیل دلسوزی و دیدن حال او باشد که در عسرت و غم به سر میبرد و چشمانش پر از اشک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیا خیز که گل باز به بستان آمد
بلبل مست دگر باره به دستان آمد
می بگردان که برین تشت نگون سار فلک
دم به دم چون قدح دور تو گردان آمد
در چنین دور به بستان رو با خانه میا
[...]
دلبرا چشم خوشت آفت مستان آمد
نشنة لعل تو سر چشمه حیوان آمد
پرتوی ز آینه روی جهان آرایت
مطلع حسن و لطافت مه تابان آمد
شمه ای از سر گیسوی عبیر افشانت
[...]
در میخانه کزو عقل پریشان آمد
حلقه اش حلقه جمعیت رندان آمد
نخرامد سوی باغ نظرم سرو قدش
که گلش خون دل و خار ز مژگان آمد
بنده پیر مغانم که گدایان درش
[...]
از سفر با رخ افروخته جانان آمد
رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد
باز تا در چمن آن سرو خرامان آمد
رنگ بر روی گل و فاخته را جان آمد
راست گویم که ورا سرو خطا گفتم کج
نخل عمری است که در صورت انسان آمد
هر که از اصل خود آگاه بود دم نزند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.