اگر ز عین جفا چشم او دلم بشکست
چه مردمی متوقع بود ز کافر مست
مرا که مرغ دل از قید دام فارغ بود
به حلقه موی یکی طره شد دگر پا بست
چو نخل قد تو در باغ سینه بنشاندم
به سینه تیر تو چون نخل دیگرم ننشست
خودی فروخته رندان می مغانه خرند
نه خود پرست چو شیخ است رند باده پرست
ز اوج میکده نایم به بام چرخ فرو
که همتم نکند میل سوی منزل پست
ز دست مغبچه می نوش سازم ای زاهد
که هست کوثر و حور این دو در جهان گر هست
به باده هستی خود را بشوی ای فانی
که از هزار بلا رست آنکه از خود رست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی صحبت میکند که از عشق و جدایی ناشی میشود. او میگوید که اگر چشم یار او را به درد و شکست انداخته، نباید از کسی انتظار بزرگواری داشت. شاعر به این نکته اشاره میکند که دلش از قید عشق رها بوده، اما به خاطر جذابیت موهای معشوق دوباره در دام عشق گرفتار شده است. او به بلندی قامت معشوق خود در دلش اشاره میکند و میگوید که تیر عشق او، دلش را آزار داده است. شاعر به رندانی اشاره میکند که به شراب و میپردازند و خود را از قید خویشتن رها کردهاند. او تاکید میکند که برای نجات از بلاها، باید خود را فراموش کرد و بر روی باده و لذتهای زندگی تمرکز کرد. در نهایت، توصیه میکند که از خود رهایی پیدا کنیم تا از تمامی بلاها دور شویم.
هوش مصنوعی: اگر چشم معشوق با بیرحمی دلم را بشکند، چه انتظاری میتوان از یک شخص کافر و مست داشت که رفتار انساندوستانهای از خود نشان دهد؟
هوش مصنوعی: من که دلم از همهی بندها آزاد بود، اکنون به خاطر یک حلقه موی زیبا دوباره گرفتار شدم.
هوش مصنوعی: به مانند درخت نخل، قامت تو را در دل خود پرورش دادم، اما تیر محبت تو آنچنان به دلم نشسته که مانند دیگران نمیتوانم آن را فراموش کنم و همچنان درگیر آن هستم.
هوش مصنوعی: افرادی که سالک و اهل معرفت هستند، به دنبال خودخواهی و خودپرستی نمیروند و به جای آن، زندگی خود را در راه عشق و محبت به دیگران صرف میکنند. آنها مانند شیخها نیستند که در پی تمجید خود باشند، بلکه به باده و شادی عشق میورزند.
هوش مصنوعی: از بلندی میکده به پایین نمیآیم، زیرا ارادهام در دست رفتن به سوی مکانهای پایینتر نیست.
هوش مصنوعی: من از دست کمسن و سالی مینوشم، ای زاهد! زیرا در این دنیا کوثر و حوری وجود دارد، اگر هم باشد.
هوش مصنوعی: ای انسان فانی، برای رهایی از مشکلات و بلاها، خود را با نوشیدنی هستی شستشو کن؛ زیرا کسی که از خود رها شود، از هزار گرفتاری نجات مییابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.