گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

اگر ز عین جفا چشم او دلم بشکست

چه مردمی متوقع بود ز کافر مست

مرا که مرغ دل از قید دام فارغ بود

به حلقه موی یکی طره شد دگر پا بست

چو نخل قد تو در باغ سینه بنشاندم

به سینه تیر تو چون نخل دیگرم ننشست

خودی فروخته رندان می مغانه خرند

نه خود پرست چو شیخ است رند باده پرست

ز اوج میکده نایم به بام چرخ فرو

که همتم نکند میل سوی منزل پست

ز دست مغبچه می نوش سازم ای زاهد

که هست کوثر و حور این دو در جهان گر هست

به باده هستی خود را بشوی ای فانی

که از هزار بلا رست آنکه از خود رست

 
 
 
ابوالفرج رونی

دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست

از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است

سوزنی سمرقندی

رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت

به بارگاه وزیر خدایگان بنشست

که تا نظر کند اندر جمال طلعت او

که هیچ شه را مانند او وزیری هست

خجسته‌رای و همایون‌لقا و فرّخ‌فال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
قوامی رازی

کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست

در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست

جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان

سریر کفر بلند و سرای ایمان پست

رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد

[...]

انوری

رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل

شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست

زمانه نی در مردی در کرم بشکست

سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست

دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر

[...]

سعدی

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد

خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه