یار باید که غم یار خورد یار کجاست
غم دل هست فراوان دل غمخوار کجاست
ماه من روشنی دیده ی بیدار منست
یا رب آن روشنی دیده ی بیدار کجاست
دلم افگار شد از داغ و بمرهم نرسید
سوختم مرهم داغ دل افگار کجاست
زخم خاریست مرا در دل از آن غنچه ی گل
خون روانست و عیان نیست که آن خار کجاست
نرگس از چشم تو مردم کشی آموخت ولی
چشم او را مژه و غمزه ی خونخوار کجاست
زهر چشم و سخن تلخ ز اندازه گذشت
آن شکر خنده و شیرینی گفتار کجاست
نیست در حلقه ی مستان تو بیگانه کسی
همه یارند درین دایره اغیار کجاست
شد گرفتار فغانی بکمند غم عشق
کس نپرسید که آن صید گرفتار کجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جستجوی یاری دلسوز و غمخوار میپردازد و ابراز میکند که غمهای زیادی در دل دارد، اما یار و همراهی که بتواند غمش را کاهش دهد، پیدا نمیشود. او از روشنی چشمان محبوبش یاد میکند و از کمبود آن نور در زندگیاش شکایت دارد. دلی پر درد دارد که از داغها رنج میبرد و مرهمی برای تسکین دردش نیافته است. او به زخمهای عاشقانهاش اشاره میکند و میپرسد که آن خار، که منشأ زخمهایش است، کجاست. شاعر به تلخیهای عشق و ارتباطات اشاره کرده و میگوید که در دایره دوستانش، غریبهای وجود ندارد، اما همچنان از نبود روابط واقعی و عمیق رنج میبرد. در نهایت، او حس میکند که در دام غم عشق گرفتار شده است و کسی نیست که از حال او بپرسد.
هوش مصنوعی: محبوب باید کسی باشد که در غم دیگران سهیم شود. اما او کجاست که دل پر از غم دارم؟ کسی که دلش برای دیگران بتپد و نگران حال آنها باشد، کجاست؟
هوش مصنوعی: ماه من نوری است که چشم بیدار من را روشن میکند، اما خدایا آن نور کجاست؟
هوش مصنوعی: دل من از غم و درد درونم بسیار ناراحت و بیقرار است و هیچ کس نیامده است تا ضامن آرامش و التیام بخش دل شکستهام باشد. سوختم و دردم را کسی نمیبیند؛ پس مرهم این درد کجاست؟
هوش مصنوعی: زخمی که از خار گل در دل من نشسته، باعث میشود که خونم بریزد، ولی نمیدانم آن خار دقیقاً کجاست.
هوش مصنوعی: نرگس از نگاه تو چگونگی کشتن را یاد گرفت، اما کجاست آن مژه و نازکدلی که بتواند با زیبایی و فریبایی خود دیگران را مجذوب کند؟
هوش مصنوعی: به خاطر زهرآلود بودن نگاه و تلخی کلام، هیچ نشانی از شادی و شیرینی در سخن اش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در جمع مستان، هیچ بیگانهای وجود ندارد و همه در این دایره دوستان هستند. پس چرا باید غریبهای در میان باشد؟
هوش مصنوعی: در میانهی درد و غم عشق، دلم به شدت نگران شده و هیچکس از حال و روز من، که گرفتار این عشق شدهام، خبر نمیگیرد و نمیپرسد کجا هستم و در چه وضعیتی به سر میبرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نسیمِ سحر، آرامگَهِ یار کجاست؟
منزلِ آن مَهِ عاشقکُشِ عَیّار کجاست؟
شبِ تار است و رَهِ وادیِ اَیمَن در پیش
آتشِ طور کجا، موعدِ دیدار کجاست؟
هر که آمد به جهان نقشِ خرابی دارد
[...]
در همه روی زمین یک دل هشیار کجاست؟
تا بگویم بیقین منزل آن یار کجاست
همه مستند و خرابند ز غفلت، هیهات!
دل و جانی که بود حاضر و هشیار کجاست؟
دل عشاق سراسیمه و فریاد کنان
[...]
تا بِکِی ناله و فریاد که آن یار کجاست
همه آفاق پر از یار شد اغیار کجاست
آتشِ غیرتِ عشق آمد و اغیار بسوخت
چشمبازی که نبیند بجز از یار کجاست
سرِّ توحید ز هر ذره عیان میگردد
[...]
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
قیچجی؟ بقچه رخت من و دستار کجاست
وان کلاه و کمرو موزه بلغار کجاست
روز پوشیدن رختست و بهار و صحرا
[...]
زیر نه طاق فلک غیر کجی کار کجاست؟
راستی در خم این گنبد دوار کجاست؟
دلم از خانقه و زهد و ریایی بگرفت
راه میخانه کجا ساقی عیار کجاست؟
مسجد و شیخ مرا جانب عجب افکندند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.