گنجور

 
عراقی

شوری ز شرابخانه برخاست

برخاست غریوی از چپ و راست

تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟

کز هر طرفی هزار غوغاست

تا جام لبش کدام می داد؟

کز جرعه‌اش هر که هست شیداست

ساقی، قدحی، که مست عشقم

و آن باده هنوز در سر ماست

آن نعرهٔ شور هم‌چنان هست

وآن شیفتگی هنوز برجاست

کارم، که چو زلف توست در هم

بی‌قامت تو نمی‌شود راست

مقصود تویی مرا ز هستی

کز جام، غرض می مصفاست

آیینهٔ روی توست جانم

عکس رخ تو درو هویداست

گل رنگ رخ تو دارد ، ارنه

رنگ رخش از پی چه زیباست ؟

ور سرو نه قامت تو دیده است

او را کشش از چه سوی بالاست؟

باغی است جهان، ز عکس رویت

خرم دل آن که در تماشاست

در باغ همه رخ تو بیند

از هر ورق گل، آن که بیناست

از عکس رخت دل عراقی

گلزار و بهار و باغ و صحراست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۶ به خوانش سهیل قاسمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

تا نقش خیال دوست با ماست

ما را همه عمر خود تماشاست

آنجا که جمال دلبر آمد

والله که میان خانه صحراست

وانجا که مراد دل برآمد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

برخیز که موسم تماشاست

بخرام که روز باغ و صحراست

امروز بنقد عیش خوشدار

آن کیست کش اعتماد فرد است

می هست و سماع و آن دگر نیز

[...]

عطار

این خاک ز لطف نور برخاست

وانگاه روان شد از چپ و راست

شد جانوری که آشیانش

برتر ز ضمیر و وهم داناست

هر لحظه ز فیض و فضل آن نور

[...]

عراقی

از میکده تا چه شور برخاست؟

کاندر همه شهر شور و غوغاست

باری، به نظاره‌ای برون آی

کان روی تو از در تماشاست

پنهان چه شوی؟ که عکس رویت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه