لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
امامی هروی

مرا که گفت که دل بگسل از دیار و زیار

که باد صبح امیدش چو روز من شب تار

دلم بحکم که برتافت مهر از آن سر زلف

کز او شدست پراکنده عقل را سر و کار

روانم ارچه جدا ماند از آن دو نرگس شوخ

که مست باده ی سحرند در میان خمار

به بی قرار دو زلف و بدلفریب دو چشم

مرا شکسته ی غم کرد یار خسته زار

بماند با من از آن هر دو دلفریب فریب

زمن ببرد بدان هر دو بی قرار قرار

فروغ آن لب لعل و خیال آن خط سبز

که آتش دل صبرند و خار چشم وقار

گهی زبون زبونم کنند با غم عشق

گهی اسیر اسیرم کنند بی رخ یار

امامیا چو نگارت مرا ز دست بداد

تو دست و چهره همی کن بخون دیده نگار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت

هر آینه چو همه می‌خورد گل آرد بار

به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست

به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار

دقیقی

مدیح تا به بر من رسید عریان بود

ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از دقیقی
عنصری

چنین نماید شمشیر خسروان آثار

چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار

به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان

که راستگوی‌تر از نامه تیغ او بسیار

چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

قوی کننده دین محمد مختار

یمین دولت محمود قاهر کفار

چو بازگشت به پیروزی از در قنوج

مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار

هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

فغان ز دست ستمهای گنبد دوار

فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار

چه اعتبار بر این اختران نامعلوم

چه اعتماد بر این روزگار ناهموار

جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه