مرا که گفت که دل بگسل از دیار و زیار
که باد صبح امیدش چو روز من شب تار
دلم بحکم که برتافت مهر از آن سر زلف
کز او شدست پراکنده عقل را سر و کار
روانم ارچه جدا ماند از آن دو نرگس شوخ
که مست باده ی سحرند در میان خمار
به بی قرار دو زلف و بدلفریب دو چشم
مرا شکسته ی غم کرد یار خسته زار
بماند با من از آن هر دو دلفریب فریب
زمن ببرد بدان هر دو بی قرار قرار
فروغ آن لب لعل و خیال آن خط سبز
که آتش دل صبرند و خار چشم وقار
گهی زبون زبونم کنند با غم عشق
گهی اسیر اسیرم کنند بی رخ یار
امامیا چو نگارت مرا ز دست بداد
تو دست و چهره همی کن بخون دیده نگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلتنگی و اشتیاق عاشقانه است. شاعر از معشوق خود و تأثیر عمیق او بر دل و روحش میگوید. بیان میشود که حتی اگر بدنش از محبوب جدا باشد، احساس و عشق او همچنان با اوست. شاعر از زیباییهای معشوق مانند لبهای زیبا و چشمهای فریبندهاش یاد میکند و به غمزده بودن و نسبت به فقدان او اشاره میکند. در نهایت، او به نوعی تقاضا میکند که معشوقش با توجه به عشقش، سرنوشت او را تغییر دهد و به او نگاهی دوباره بیفکند.
هوش مصنوعی: شخصی به من گفت که از سرزمین و مکان آشنا جدا شوم، اما بادی که صبح به امید فردا وزیدن میگیرد، برای من شبی تار و سیاه به نظر میآید.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر اینکه مهر تو را پذیرا نیست، آشفته شده است. زلف تو که از آن عقل من پراکنده شده، حالا به شدت بر من تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: اگرچه جانم از آن دو نرگس زیبا جدا شده، اما هنوز تحت تأثیر شراب سحرآمیز و حالت خماری آنها هستم.
هوش مصنوعی: دو زلف پریشان و چشمان فریبندهی یار، دل مرا با غم و اندوه پر کرده و اکنون من خسته و بیقرار هستم.
هوش مصنوعی: با من بماند آن دو دلبند، هر کدام زیبایی خاص خود را دارند و به خاطر همین زیباییها، من را فریب داده و آرامشم را گرفتهاند.
هوش مصنوعی: زیبایی آن لب سرخ و تصور آن خط سبز مانند آتشی است که در دل وجود دارد و باعث صبوری میشود، اما در عین حال، مانند خاری در چشم، وقار و آرامش را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: گاهی محبت و عشق باعث میشود که در دل غم و اندوهی عمیق فرو بروم و گاهی نیز بدون حضور یار، به شدت دلتنگ و احساس اسیری میکنم.
هوش مصنوعی: ای معشوق، وقتی که زیباییات نظر مرا از من گرفت، تو با دست و چهرهات مانند نقشی زیبا، خون دل مرا بر زمین میریزی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.