گنجور

 
امامی هروی

کرا آن زهره و این راستگوئی

که گوید او توئی، بی شک تو اوئی

ترا چشم معانی احول آمد

خیالت ز آن کند باوی دو روئی

تو آب روشنی بیرون چشمه

نداری جنبشی تا در سبوئی

سبو شکن مترس اینک لب جوی

چو در جو امدی مطلق تو جوئی

ازین صورت یکی را چون شناسی؟

که تا دست از دو عالم در نشوئی

حقیقت را دو عالم یک نشنانست

بگویم چیست، زشتی و نکوئی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
باباطاهر

به هر شام و سحر گریم بکوئی

که جاری سازم از هر دیده جوئی

مو آن بی طالعم در باغ عالم

که گل کارم بجایش خار روئی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
عین‌القضات همدانی

یقین دان کو نباشی تو ولیکن

نباشی در میان آنگه تواوئی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه