سیاهکارتر از من کسی به دوران نیست
فزونتر از گنهم قطره های باران نیست
اگر به وهم نیاید فزونی گنهم
بدین خوشم که فزونتر ز لطف یزدان نیست
به هر چه می نگرم واله ی تو می بینم
که جلوه ی رخت از هیچ دیده پنهان نیست
درون خانه ی دل را ز نقش غیر بشوی
محل رحمت یزدان مقام شیطان نیست
از آن زمان که بدیدم بعشت عارض تو
مرا هوای گلستان و باغ و بستان نیست
عجب ز سختی دل آیدم که ز آتش عشق
بسوخت صد ره و از سوختن پشیمان نیست
همین نه ز آتش عشق تو سوخت الهامی
کجاست آنکه ازین شعله سینه بریان نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عاشقانههای عمیق و احساسات شدید شاعر نسبت به معشوقش صحبت میکند. شاعر میگوید که هیچکس بدتر از او در غم و اندوه نمیتواند باشد و در عین حال، هیچ چیز از رحمت و لطافت الهی بیشتر نیست. او در هر آنچه میبیند، نشانههایی از معشوقش را مییابد و دلش نمیخواهد که از غیر او چیز دیگری ببیند. عاشق از زیبایی معشوق خود به وجد آمده و دیگر چیزی جز عشق او برایش جذابیت ندارد. همچنین شاعر احساس میکند که با آتش عشق میسوزد، اما از این سوختن پشیمان نیست، چون این شعلهها و عشق به معشوقش عمیق و واقعی است. در نهایت، او به دنبال کسی است که به اندازه او از این عشق دچار سوختگی نشده باشد.
هوش مصنوعی: هیچ کس در این زمان نیست که مثل من سیاهکار باشد و هیچ چیزی بیشتر از گناهان من وجود ندارد، حتی قطرههای باران.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم تصور کنم گناهانم زیادتر است، خوشحالم که بیشتر از رحمت خداوند نیست.
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه میکنم، زیبایی و جلوهی چهرهات را میبینم که حتی از دیدهها هم پنهان نیست.
هوش مصنوعی: در دل خود را از تصورها و تأثیرات منفی پاک کن، چرا که در جایی که رحمت خداوند باشد، جایی برای شیطان نیست.
هوش مصنوعی: از وقتی که زیبایی چهرهات را دیدم، دیگر هیچ اشتیاقی به گلستانها و باغها ندارم.
هوش مصنوعی: عجب از اینکه دل من با سختی رو به رو میشود، در حالی که به خاطر عشق، بارها دچار سوختن شدهام و از این سوختن هیچگونه پشیمانی ندارم.
هوش مصنوعی: عاشقانهای در آتش عشق تو سوختم و از الهام خبری نیست، آیا کسی هست که از این شعله سینهاش سوزان نشده باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگرچه جانان کسرا عزیز چون جان نیست
مرا جهان و سرو جان بجای جانان نیست
نباشد انده جانان چو آمد انده جان
مراست انده جانان و انده جان نیست
شفا و راحت جان من آن دو مرجان بود
[...]
مرا به درد فراق تو هیچ درمان نیست
به غیر آتش عشق رخ تو در جان نیست
تو جانی و ز برم دور می شوی چه کنم
ز جان مفارقت ای نور دیده آسان نیست
مرا نیاز به روز وصال بسیارست
[...]
علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست
به چشم تنگدلان غنچه کم ز پیکان نیست
ز استخوان شهیدان اگر نخیزد دود
دلیل راهروان کس درین بیابان نیست
ز بهر تن زرهی نیست به ز نقش حصیر
[...]
کرم در آب و گل چرخ تنگ میدان نیست
به روزنامه خورشید، مد احسان نیست
نوشته اند به خون جگر برات مرا
ز فکر نعمت الوان دلم پریشان نیست
صدف به کد یمین رزق خویش می گیرد
[...]
به دور چشم توام التجا به دوران نیست
نگاه گرم کم از خاتم سلیمان نیست
فریب خورده دام نگاه می داند
که زیر تیغ تغافل نشستن آسان نیست
ز گرد راه تو روشن کنم سواد نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.