گنجور

 
ابن یمین

مرا ز خدمت عالیجناب آصف عهد

علاء دولت و دین هندوی مبارک رای

ملامت آن نفس افزود و نفرت آندم خاست

که عزم ثابت او را برفت پای از جای

نشاند بیهنرانرا بجای اهل هنر

ندید هیچ تفاوت ز کوف تا بهمای

بر آستان چنوئی اقامت چو منی

برای منصب و مالست یا برای خدای

چو این دو نیست مهیا چرا بمدحت او

زبان بهر زه درائی گشوده ام چو درای

عجب که خواجه ندانست و داند اینمعنی

کسیکه باز تواند شناخت سر از پای

که هجو نیز توان گفت و هیچ مشکل نیست

بدان زبان که بود خواجه را مدیح سرای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

سپید برف برآمد به کوهسار سیاه

و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای

و آن کجا بگوارید ناگوار شده‌ست

و آن کجا نگزایست گشت زود گزای

عنصری

چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای

مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای

بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست

بچشم سرمه مکن ، خلق را بلا منمای

بلای تافته جعدت بسست بر دل خلق

[...]

فرخی سیستانی

همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای

نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای

غذای روح سماعست و آن شخص نبید

خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای

نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
قطران تبریزی

دلم بدیگر جای و تنم بدیگر جای

تنم بغربت و دل با تو مانده اندر وای

بلای تن ز دلم هست کاشکی همه سال

تنم بنزد تو بودی و دل بدیگر جای

دعا کنم بخدای جهان همه شب و روز

[...]

سنایی

به هفت کشور تا شکر پنج و ده گویم

نبود خواهم ساکن دو روز در یک جای

دو پای دارم چار دگر بباید از آنک

به هفت کشور نتوان رسید بی‌شش پای

چنان زندگانی کن ای نیک رای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه