مرا ز خدمت عالیجناب آصف عهد
علاء دولت و دین هندوی مبارک رای
ملامت آن نفس افزود و نفرت آندم خاست
که عزم ثابت او را برفت پای از جای
نشاند بیهنرانرا بجای اهل هنر
ندید هیچ تفاوت ز کوف تا بهمای
بر آستان چنوئی اقامت چو منی
برای منصب و مالست یا برای خدای
چو این دو نیست مهیا چرا بمدحت او
زبان بهر زه درائی گشوده ام چو درای
عجب که خواجه ندانست و داند اینمعنی
کسیکه باز تواند شناخت سر از پای
که هجو نیز توان گفت و هیچ مشکل نیست
بدان زبان که بود خواجه را مدیح سرای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزلی از شاعر در مورد وضعیت خود در خدمت آصف، که مقام و نفوذ زیادی دارد، بیان شده است. شاعر از آزار و نفرتی که از ترک خدمت میخواهد بر دوش او احساس کند، صحبت میکند. او به ناتوانی در تشخیص بین افراد بنا به هنری که دارند و آنهایی که تنها ظاهر را میسازند اشاره میکند و در نهایت از بیاثر بودن ستایش و مدح در صورت عدم وجود نیت خالص برای خدمت به خدا میگوید. شاعر همچنین اشاره دارد که انتقاد از این وضعیت نیز به آسانی ممکن است اما این موضوع برای شخصی که در مقام ستایش قرار دارد، پیچیده است.
هوش مصنوعی: من به خدمت عالیجناب آصف عهد و دوستی دولت و دین هندوی نیکو فکر پاسخگو هستم.
هوش مصنوعی: نفس سرزنشکننده بیشتر به من انتقاد کرد و در آن لحظه نفرت در وجودم به وجود آمد، به طوری که عزم راسخ من را از مسیر خود منحرف کرد.
هوش مصنوعی: بیهنران را در جای اهل هنر نشاندند و هیچ تفاوتی بین کوفه و اینجا نمیبینم.
هوش مصنوعی: در حضور کسی مانند من، اقامت و زندگی کردن به خاطر مقام و ثروت است یا به خاطر خدمت به خداوند.
هوش مصنوعی: وقتی این دو چیز (دلایل و شرایط) برای ستایش او آماده نیست، چرا زبانم را به طعنه و تمجید او باز کردهام؟
هوش مصنوعی: تعجب آور است که آن آقا نمیدانست، در حالی که کسی که بهراستی میتواند حقایق را بشناسد، باید از سرچشمه تا انتهای مسائل آگاهی داشته باشد.
هوش مصنوعی: میتوان از افعال انتقادی نیز استفاده کرد و از این نظر هیچ اشکالی وجود ندارد، تنها باید زبان شاعر را در نظر گرفت که او به ستایش و تعریف از دیگران پرداخته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپید برف برآمد به کوهسار سیاه
و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای
و آن کجا بگوارید ناگوار شدهست
و آن کجا نگزایست گشت زود گزای
چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای
مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای
بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست
بچشم سرمه مکن ، خلق را بلا منمای
بلای تافته جعدت بسست بر دل خلق
[...]
همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای
نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای
غذای روح سماعست و آن شخص نبید
خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای
نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو
[...]
دلم بدیگر جای و تنم بدیگر جای
تنم بغربت و دل با تو مانده اندر وای
بلای تن ز دلم هست کاشکی همه سال
تنم بنزد تو بودی و دل بدیگر جای
دعا کنم بخدای جهان همه شب و روز
[...]
به هفت کشور تا شکر پنج و ده گویم
نبود خواهم ساکن دو روز در یک جای
دو پای دارم چار دگر بباید از آنک
به هفت کشور نتوان رسید بیشش پای
چنان زندگانی کن ای نیک رای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.