گنجور

 
ابن یمین

ای کریمی که مادر ارکان

چون تو فرزند راد نازاده

دست گوهر فشانت درگه جود

از کرم داد مکرمت داده

کی توان گفت ابر چون کف تست

عقل داند گهر ز بیجاده

حال خود عرضه میکنم بر تو

ای کریم جواد آزاده

باده من بنده را بقرض انداخت

کز جهان باد منقرض باده

گر خلاصم دهی ز دست غریم

گردد اسباب عیشم آماده

قافیه گرچه دال خواهد شد

بعد ازین ما و روی سجاده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون همی شد بخانه آماده

دید مردی براه استاده

وطواط

این ز قصر بقا بیفتاده

عالمت شربت فنا داده

یک جهان مرد و زن بماتم تو

درد و غم را شدند آماده

بسته دل در غم تو و بی تو

[...]

قوامی رازی

آن امیر لطیف آزاده

محترم نفس و محتشم زاده

صدر نیکوخصال گردون قدر

بدر خورشید زاد آزاده

شکر گویان ز جود چون مستان

[...]

مجیرالدین بیلقانی

ای سرافراز مهتری که به دهر

کس ندیدست چون تو آزاده

دولت از بوستان فضل، ترا

هر زمان تحفه دگر داده

مادر بخت بهر خدمت تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه