ایدل اگر زمانه بصد غم نشاندت
بنشین و صبر کن که صبوری دوای اوست
با دور روزگار نشاید ستیزه کرد
و آنکس که کرد اینمثل خوش برای اوست
با ژنده پیل پشه چو پهلو همی زند
گر جان بباد بر دهد الحق سزای اوست
ورکار عاقلی نرود بر ره صواب
از وی مبین که آن نه ز فکر خطای اوست
ور جاهلی بمنصب و جاهی رسد مگوی
کان جاه و منصب از مدد عقل و رای اوست
چون کارها بجهد میسر نمیشود
آن زیبد از کسی که خرد رهنمای اوست
کز کار نیک و بد نشود شاد و نی دژم
داند که هر چه هست بحکم خدای اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی اهمیت صبر و بردباری در مواجهه با مشکلات و سختیهای زندگی میپردازد. شاعر میگوید که وقتی زمانه با غمها و مشکلات روبرو میکند، باید صبر کرد زیرا صبوری درمان مشکل است. همچنین تأکید میکند که نمیتوان با بدگمانی و دشمنی با رویدادهای روزگار مقابله کرد، چرا که این نوع برخورد خوشایند نیست. شاعر به این نکته اشاره میکند که اگر شخصی به مقام و منصبی دست یابد، نباید فکر کرد که این نتیجه عقل و خرد اوست، بلکه باید دانست که آن نیز از کمک خداوند است. او در نهایت بیان میکند که هر چیزی که در زندگی اتفاق میافتد، بر اساس حکم خداوند است و باید با آن به شکیبایی برخورد کرد.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر زمانه به تو غم و اندوهی تحمیل کرد، آرام باش و صبر کن، چرا که صبر درمان این شرایط است.
هوش مصنوعی: بهتر است که با گذر زمان و مشکلات زندگی درگیر نشویم، زیرا کسی که بخواهد با این مسائل مقابله کند، در نهایت به وضعیتی خوشایند از دست خواهد داد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر یک مگس کوچک به یک فیل زبر و زشت نزدیک شود و به او آسیب برساند، در صورتی که جانش نیز به خطر بیفتد، این واقعا سزاوار اوست. به عبارتی، کوچکترها اگر به بزرگان بیاحترامی کنند، ممکن است عواقب سنگینی داشته باشند.
هوش مصنوعی: اگر شخص عاقل به مسیر درست نمیرود، نباید او را قضاوت کرد، زیرا این ناشی از اشتباهات فکری او نیست.
هوش مصنوعی: اگر شخص نادانی به مقام و قدرتی دست یابد، نباید بگویی که آن مقام و قدرت به خاطر عقل و تدبیر اوست.
هوش مصنوعی: وقتی کارها به راه نمیافتند، نباید این مسائل را از کسی که دارای خرد و دانش است، به گردن گرفت.
هوش مصنوعی: از کارهای نیک و بد نمیتوان شاد یا غمگین شد، زیرا داند که هر چیزی که هست به حکمت خداوند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاقانیا چو آب رخت رفت در سال
مستان نوال کس که وبال آشنای اوست
بر خستگی دل مطلب مرهم قبول
نه دل نه مرهمی که جراحت فزای اوست
آن را که بشکنند نوازش کنند باز
[...]
کردارهای خصم تو اندر قفای اوست
تا در کنار او نهد آنچ آن سزای اوست
آن را که جای نیست همه شهر جای اوست
درویش هر کجا که شب آید سرای اوست
بیخانمان که هیچ ندارد به جز خدای
او را گدا مگوی که سلطان گدای اوست
مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست
[...]
جانم فدایِ آن که دلم مبتلای اوست
جان و جهان و هر چه دگر از برای اوست
آبِ حیات در قدحِ جان فزایِ او
انفاسِ روح در دمِ معجز نمایِ اوست
هرگز دگر خلاص و نجاتش کجا بود
[...]
آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست
و آن یار سر کشید که تن خاک پای اوست
گر زانکه عاشقی به مثل خاک دوست شد
ما خاک آن سگیم که پیش سرای اوست
سازی ندیدهایم و نوایی ازو، مگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.