گنجور

 
ابن یمین

وزیر کشور چارم غیاث دولت و دین

توئی که رای تو صد ملک را بیاراید

بهر چه بخت جوان تو حکم جزم کند

سپهر پیر بر آن نکته ئی نیفزاید

فضایل تو گر از خود نهان کند حاسد

چنان بود که بگل آفتاب انداید

هزار عقده اگر بر امور ملک افتد

ضمیر تو بسر انگشت فکر بگشاید

روا بود که در ایام دولت چو توئی

زمانه همچو منی را بغم بفرساید

ز گوسفند و جو و کاه و از دقیق و حطب

گزیر نیست که این پنجگانه میباید

ضمیر پاک تو چون حال بنده میداند

سزد که بنده بذکرش صداع ننماید

کنون چو کار مرا هیچ استقامت نیست

گرم اجازت رجعت دهی همی شاید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوسعید ابوالخیر

خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم

مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید

مرا چو گریان بیند بخندد از شادی

مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید

مسعود سعد سلمان

دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید

تنم ز رنج فراوان همی بفرساید

بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم

ز دیدگانم باران غم فرود آید

ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا

[...]

سنایی

زهی سزای محامد محمد بن خطیب

که خطبه‌ها همی از نام تو بیاراید

چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ

ز شاخسار همی بی‌ثبات نسراید

ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

بهار باز جهان را همی بیاراید

جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید

بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی

بگونه گونه جواهر همی بیاراید

سحاب روی شکوفه همی بیفروزد

[...]

انوری

خدای کار چو بر بنده‌ای فرو بندد

به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید

وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی

ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید

چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه