گنجور

 
ابن یمین

گر سیم و زری بقرض یابی

بستان منگر گرانی سود

زیرا که چو دین حال گردد

حال از دو برون نخواهدت بود

گر هست ترا حیات باقی

ایزد در بسته بس که بگشود

ور تاج بقا قضای مبرم

از تارک هستی تو بربود

ز آتش که تو کرده ئی فروزان

بعد از تو به وارثان رسد دود

وارث چو تو در میان نباشی

خواه از تو بخشم و خواه خوشنود

فی الجمله بهر جهت که باشد

آنکس که ربود زر بیاسود

 
sunny dark_mode