گنجور

 
ابن یمین

منور شد به شمس دولت و دین

دو گیتی چون هم این دارد هم آن را

خرد در جنب ذات پاک اصلش

فروتر از هجین دارد هجان را

شکست تیر را در عهد کلکش

سپهر اندر کمین دارد کمان را

به قصد جان بدخواهانش مریخ

کشیده در سنین دارد سنان را

عدو بهر هزیمت در جدالش

قوی حصنی حصین دارد حصان را

اگر نحسین را افتد قرانی

دوا آن بی‌قرین دارد قران را

به عون دولت ار باشد مرادش

شجاع و با حنین دارد حنان را

اگر خواهد عجب نبود ز حزمش

که ثابت چون زمین دارد زمان را

مکان سرفرازی را مکین است

بحمدالله مکین دارد مکان را

نشان مکرمت جستم فلک گفت

کنون مسندنشین دارد نشان را

سزد کابن یمین در مجلس او

که از جای چنین دارد چنان را

 
sunny dark_mode