برو ایدوست مپندار که اندر همه عمر
از خط و شعر ترا هیچ گره بگشاید
شعر و خط نیست متاعی که بهائی آرد
با تو گویم که چرا تا عجبت ننماید
مصطفی از همه کس بود بدان قادرتر
کین و آنرا به بنان و به بیان آراید
لیک آن هر دو پسندیده رایش چو نبود
ننگش آمد که بدان دست و دهن آلاید
گر تو از امت اوئی چه روی راه خلاف
بر مگرد از رهش ار ملک دو کونت باید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به این موضوع میپردازد که نه خط و نه شعر، به خودی خود ارزش و بهایی ندارند. شاعر به فردی میگوید که نباید امید داشته باشد که با شعر و خط خود مشکلات و گرههای زندگی را باز کند. او به قدرت و بلاغت پیامبر اسلام، مصطفی، اشاره میکند که قادر است مفاهیم را به خوبی بیان کند، اما او نیز از این هنر در صورتی که به نادرستی استفاده شود، پرهیز میکند. در انتها، شاعر از خواننده میخواهد که اگر از پیروان پیامبر است، باید در راه او قدم بگذارد و از راه خلاف منحرف نشود.
هوش مصنوعی: به او بگو که فکر نکند در طول زندگیاش با هیچ نوشته و شعری، گرهای از مشکلاتش باز خواهد شد.
هوش مصنوعی: این شعر نشان میدهد که هنر شعر و خط تنها کالاهایی نیستند که ارزش مادی داشته باشند. شاعر میخواهد بگوید که توضیح بیشتری درباره اهمیت این هنرها بدهم، اما میخواهد از بیان آن خودداری کند تا تعجبی از شنیدنش نداشته باشید.
هوش مصنوعی: مصطفی از همه موجودات توانایی بیشتری دارد تا خوبیها و زیباییها را با دستانش و با گفتار خودش به تصویر بکشد.
هوش مصنوعی: اما زمانی که آن دو مورد مورد پسند او نبود، برایش ننگ بود که به آن کار آلوده شود و به دست و دهن خود بیفزاید.
هوش مصنوعی: اگر تو از پیروان او هستی، پس چرا از مسیر او منحرف میشوی؟ اگر میخواهی دنیا و آخرت را به دست آوری، باید از راه او پیروی کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمر عاشق از املاک اجل فخرالدین
پنبه دزدید و ندانست که آن بگزاید
خورد سوگند و از آن شومی سوگند دروغ
پنبه شد رشته و از . . . ونش برون میآید
مفتی شرع کرم عاقلهٔ ملت جود
آنکه از مادر احرار چنو کم زاید
فتوی بنده چو از روی کرم برخواند
حکم فتوی بکند مشکل آن بگشاید
خواجهای بندهٔ خود را نه به تکلیف سؤال
[...]
روز گم گشتن فرزند مقادیر قضا
چاه دروازهٔ کنعان به پدر ننماید
باش تا دست دهد دولت ایام وصال
بوی پیراهنش از مصر به کنعان آید
ماهروی من اگر پرده ز رخ بگشاید
فلک از عکس ویم ماه دگر بنماید
گر ببیند رخ چون آتش رخشنده در آب
دل خود را چو دل خلق جهان برباید
چون رقم بر بقم از نیل صبوحیش زنند
[...]
ای وزیری که دلت همت اگر در بندد
گره عقد ز ابروی فلک بگشاید
قدم همت تو تارک کیوان سپرد
چنبر طاعت تو گردن گردون ساید
در زمان قلمت زهره ندارد بهرام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.