ماهروی من اگر پرده ز رخ بگشاید
فلک از عکس ویم ماه دگر بنماید
گر ببیند رخ چون آتش رخشنده در آب
دل خود را چو دل خلق جهان برباید
چون رقم بر بقم از نیل صبوحیش زنند
دیده بر نیل رخم آب بقم بگشاید
عشق را طعنه دشمن نکند دور ز دل
هیچکس پیکر خورشید بگل ننداید
از غم رسته دندانش چو لولو است مرا
جزع مانند صدف گوهر تر میزاید
میکند میل رسن بازی زلفش دل من
این چه سودای محالست که می پیماید
چون بر آرد بزبان ابن یمین وصف لبش
هست ماننده طوطی که شکر میخاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت معشوق سخن میگوید. شاعر به توصیف چهره زیبای محبوبش میپردازد و بیان میکند که اگر او پرده را از چهرهاش کنار بزند، آسمان هم تحت تأثیر زیباییاش دگرگون خواهد شد. زیبایی چهره او مانند آتش در آب رخ مینماید و دل را میرباید. شاعر همچنین به عشق و معضلات آن اشاره میکند و میگوید که هیچ حسی نمیتواند زیبایی او را نادیده بگیرد. دندانهای معشوقش مانند مروارید جلوه میکند و زلفش دل او را به بازی میگیرد. در پایان، اشارهای به وصف لبهای او دارد که مانند طوطی شیرینزبان است. این شعر نشاندهندهی شور و شوق عاشقانه و زیبایی بینظیر محبوب است.
هوش مصنوعی: اگر محبوب من پرده از چهرهاش بردارد، آسمان با دیدن جلال او چهرهای دیگر به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر چهرهای چون شعلهی آتش در آب ببیند، دلش به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد و مانند دل دیگران، دچار دلتنگی و محبت میشود.
هوش مصنوعی: وقتی صبح بکر و زیبا بر چهرهام دیده میشود، آنچنان که رنگ نیلین زنده و پرطراوت است، اشکهایم به راه میافتند و لبخند و شادی را بر لبانم میگشایند.
هوش مصنوعی: عشق نمیتواند از دشمنان بدگویی کند و هیچکس نمیتواند از دل دور شود؛ مانند اینکه پیکره خورشید نمیتواند به گل آسیبی برساند.
هوش مصنوعی: از غم رهایی یافته، دندانش مانند مروارید است و من همچون صدف، گنجینهای از دردها را درون خود پرورش میدهم.
هوش مصنوعی: دل من تحت تاثیر بازی زلف اوست، این چه آرزوی غیرممکنی است که او به آن عشق میورزد؟
هوش مصنوعی: وقتی ابن یمین از زیبایی لبانش سخن میگوید، گویی طوطیای است که شکر را با نرمی و ملوسیت میسراید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمر عاشق از املاک اجل فخرالدین
پنبه دزدید و ندانست که آن بگزاید
خورد سوگند و از آن شومی سوگند دروغ
پنبه شد رشته و از . . . ونش برون میآید
مفتی شرع کرم عاقلهٔ ملت جود
آنکه از مادر احرار چنو کم زاید
فتوی بنده چو از روی کرم برخواند
حکم فتوی بکند مشکل آن بگشاید
خواجهای بندهٔ خود را نه به تکلیف سؤال
[...]
روز گم گشتن فرزند مقادیر قضا
چاه دروازهٔ کنعان به پدر ننماید
باش تا دست دهد دولت ایام وصال
بوی پیراهنش از مصر به کنعان آید
برو ایدوست مپندار که اندر همه عمر
از خط و شعر ترا هیچ گره بگشاید
شعر و خط نیست متاعی که بهائی آرد
با تو گویم که چرا تا عجبت ننماید
مصطفی از همه کس بود بدان قادرتر
[...]
ای وزیری که دلت همت اگر در بندد
گره عقد ز ابروی فلک بگشاید
قدم همت تو تارک کیوان سپرد
چنبر طاعت تو گردن گردون ساید
در زمان قلمت زهره ندارد بهرام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.