چیست آن برگی که شاخ دانش از وی بی برست
مهره عقل از وجودش دائم اندر ششدرست
کیمیا خوانندش آنها کز خرد بیگانه اند
راست میگویند ز آنکه چهره هاشان چون زرست
قاصد خون دل است و ناقض نور بصر
سبزه باغ حماقت مایه درد سرست
قصد جان خود مکن و ز بنگ سرسبزی مجوی
آخر ای کودن نه قحط باده جانپرورست
در نصیحت داد معنی میدهم لیکن خرد
چون خیال بنگ بنگی را جهان دیگرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی آگاهی و خرد انسانی صحبت میکند و به نوعی به نقد افرادی میپردازد که از دانش و فهم دور هستند. شاعر میگوید که برخی افراد به ظاهر زیبا و با ظاهری درخشان، از حقیقت و خرد بیگانهاند. او همچنین نسبت به خطرات غفلت و نادانی هشدار میدهد و به دنبال راهی برای آگاهسازی دیگران است. در نهایت، او تأکید میکند که نوشیدن الکل یا لذتهای زودگذر نمیتواند جایگزین خرد و آگاهی شود و انسان باید به جستجوی دانش و فهم بپردازد.
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع دانش و عقل اشاره دارد. شاعر میگوید که چه چیزی وجود دارد که شاخههای دانش از آن شکوفا نمیشود و عقل همواره در پرورش آن در تلاش است. به عبارت دیگر، این برگه یا مفهوم خاص به گونهای است که نه تنها موجب رشد دانش نمیشود، بلکه عقل نیز بهطور مداوم در پی درک و استفاده از آن است.
هوش مصنوعی: آنها که از عقل و خرد دورند، به درستی میگویند که این افراد مانند طلا درخشان هستند، چرا که چهرهشان بسیار زیبا و چشمنواز است.
هوش مصنوعی: پیامآور غم و اندوه است و درخت سبز باغ که نماد نادانی است، باعث ایجاد مشکلات و دردسر میشود.
هوش مصنوعی: به خودت آسیبی نزن و به دنبال نشانههای خوشی و شادابی نرو، زیرا ای سادگی، در این دنیا کمبود شادی و خوشی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من در نصیحت و راهنمایی کلامی میزنم، اما عقل و خرد انسان مانند شعلهای است که در دنیای دیگری میسوزد و درک دیگری دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عید همچون حاجیان نوروز را پیش اندرست
اینت نوروزی که عیدش حاجب و خدمتگرست
عید اگرنوروز را خدمت کند بس کار نیست
چاکر نوروز را چون عید سیصد چاکرست
عید را زینت ز مال وملک درویشان بود
[...]
صابر، ای چون صبر ذات تو گزیده نزد عقل
تا نپنداری که در هجرت دل من صابرست
هست چندان آرزوی تو مرا ، کز وصف آن
هم کتابت عاجزست و هم عبارت قاصرست
عقل من مغلوب و شوق طلعت تو غالبست
[...]
دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد
خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست
خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی
سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست
ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی
[...]
پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیردست
دوستدارش روز سختی دشمن زورآورست
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین
زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست
بر سپهر حسن رویش آفتابی دیگرست
لیکن از شعر سیاهش سایبانی دیگرست
زینت خوبان بگاه جلوه از زیور بود
روی شهر آرای تو زیب و بهای زیورست
گفتم آرم در دهن ناگه لبت خندید و گفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.