گنجور

 
ابن یمین

صبا چو با سر زلف تو کرد همرازی

زبان گشاد نسیم خوشش بغمازی

ببوی زلف تو مرغ دل از قفس بپرید

هوای کوی تو بگزید و گشت پروازی

دل از تو سیر نگردد بجور کز تو کشد

گرش بعنف برانی ورش بلطف بنوازی

دل از تو سیر نگردد بجور کز تو کشد

گرش بعنف برانی ورش بلطف بنوازی

دلم شکار تو گشت و هنوز در پی او

کمان و تیر ز ابرو و غمزه میسازی

بدینصفت که دل از دست عاشقان بردی

ترا رسد که کنی بر بتان سرافرازی

ز سر برون نکنم شور لعل شیرینت

گرم بر آتش سوزان چو شمع بگدازی

ز خط حکم تو تا حشر بر ندارم سر

گرم چو خامه بآب سیه در اندازی

چه با ک ابن یمین را از آنکه سر برود

چو نیست در سرش الا هوای سربازی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وطواط

زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی

سزاست بر سر خوبان تو را سرافرازی

به چشم طنز کنی گر کنی به ماه نظر

بدان جمال تو را هست جای طنازی

به دست قهر ز لشکر گه جمال همی

[...]

سوزنی سمرقندی

چو تیر غمزه بناز و کرشمه اندازی

نشانه از دل مسکین من کن ای غازی

نخست با تو بالبازی اندر آمده ام

چو دل نماند تن در دهم بجانبازی

مرا چو جان بباری شد است قربانت

[...]

ظهیر فاریابی

سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی

که سایه بر سرش افکند خسرو غازی

فلک کلاه غرور این زمان ز سر بنهد

که هست افسر شه بر سر سرافرازی

خطاب خسرو انجم کنون بگردانند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ظهیر فاریابی
عراقی

چو برقع از رخ زیبای خود براندازی

بگو نظارگیان را صلای جانبازی

ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی

که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی

نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:

[...]

سعدی

اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی

کنند در قدمت عاشقان سراندازی

اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام

نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی

تو با چنین قد و بالا و صورت زیبا

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه