بیا ساقی بدور دو ستکانی
بده بر گل شراب ارغوانی
کنار جویبار از خرمی شد
چو دوران جوانی از جوانی
نهان کرد آب را از دل ولی آب
پدید آورد اسرار نهانی
چمن چون کلبه جوهر فروش است
ز گوهر های دریائی و کانی
سحرگاهان ز بستان سوی مستان
صبا میآرد از گل ارمغانی
خوشا آنکس که چون نرگس ز مستی
فتد در پای سرو بوستانی
طرب امروز با فردا میفکن
چه زاید اینشب حبلی چه دانی
مجوی ابن یمین جز نیکنامی
اگر خواهی که دایم زنده مانی
نمیرد هر که نام نیک ازو ماند
چنین باشد حیات جاودانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از مجلس خوشگذرانی و شادی سخن میگوید و از ساقی میخواهد که شراب ارغوانی به دوستانش بدهد. او به لذتهای جوانی و زیبایی طبیعت اشاره میکند و میگوید که مانند آب که اسرار نهانی را در دل خود پنهان دارد، زندگی نیز پر از راز و رمز است. شاعر باغ را به کلبه جواهر فروش تشبیه میکند که پر از زیباییها و نعمتهاست. او از خوشیهای صبحگاهان میگوید و از کسی که همچون نرگس در پای سرو بوستان میافتد، تمجید میکند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که باید به نام نیک اهمیت داد، زیرا نام نیک میتواند حیات جاودانی برای انسان به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، دور هم بیاییم و به دوستان دوستی کنیم و بر روی گلها شراب قرمز رنگ بریزیم.
هوش مصنوعی: کنار جویبار، به شوق زندگی و جوانی، شادی و نشاطی به وجود آمده است. این احساس شادابی و سرزندگی، همچون دوران جوانی، دل را شاد میکند.
هوش مصنوعی: او آب را از دلش پنهان کرد، اما در عین حال، رازهای پنهان را به وضوح به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: چمن مانند یک کلبه برای فروشنده جواهر است که پر از گوهرهای دریایی و سنگهای قیمتی است.
هوش مصنوعی: در صبح زود، نسیم بهاری از باغ گلها هدیهای برای نوشیدن شربت از سرزمین مستان میآورد.
هوش مصنوعی: چقدر خوب است آن کسی که مانند گل نرگس به خاطر عشق و شوق، در پای درخت سرو باغ میافتد.
هوش مصنوعی: امروز را با فردا نزن، زیرا که نمیدانی این شب چه شادیها یا ثروتهایی برایت به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که همیشه زنده بمانی و یاد و نام نیکی از تو باقی بماند، به دنبال نیکنامی و کارهای خوب باش.
هوش مصنوعی: هرکس که یاد نیک او در دلها باقی بماند، هرگز نمیمیرد و این نشاندهنده زندگی جاودانه اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هستی که عیان نیست روان در شانی
در شان دگر جلوه کند هر آنی
این نکته بجو ز کل یوم فی شان
گر بایدت از کلام حق برهانی
ای دوست مرا دید همی نتوانی
بیهوده چرا روی ز من گردانی
بی جرم و جنایتی که از من دانی
چون پیر خر از نیش، ز من ترسانی
اقبال براندت که حکمت خوانی
ور نام طلب کنی ز نان در مانی
بردار مرا ز خاک اگر بتوانی
تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی
ای آنکه بروی قبله خوبانی
دل را دل و تن را تن و جان را جانی
گفتم بدلت خریدم از نادانی
اکنون که پدید است بجان ارزانی
شوخی صنمی خوشی کشی خندانی
طوطی سخنی و عندلیب الحانی
چون برده دلم به لابه و دستانی
لابد پس دل روم چو سرگردانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.