ای قاعده زلفت آشوب جهان بودن
وی رسم لب لعلت آسایش جان بودن
در باغ چو بخرامی جانم بهوس خواهد
در پای سهی سروت چون آب روان بودن
از بهر شکار لد گشتست ترا آئین
از غمزه و از ابرو با تیرو کمان بودن
چوگان چو بود زلفت کار دل من باشد
در عرصه میدانت چون گوی روان بودن
ایجان و جهان من جز لطف تو نفزاید
در غایت پیدائی از خلق نهان بودن
خون دل مشتاقان خوردست لب لعلت
سرخست لبت اینک منکر نتوان بودن
با ما نه چنین بودی زین پیش مکن جانا
کز تو نبود لایق با ما نه چنان بودن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.