مرا در سر همیگردد که سر در پایت افشانم
نثار چون تو دلداری نشاید کمتر از جانم
خیال زلف مشکینت بسی در خواب می بینم
ندانم تا چه پیش آید پس از خواب پریشانم
ز چوگان سر زلفت شدم چون گوی سر گردان
ز عشق گوی سیمینت خمیده قد چو چوگانم
خرد را وهم آن باشد که طوطی شکر خایم
گهی کز لعل در بارت حدیثی در میان رانم
مرا دردیکه در دل هست چون از هجر روی تست
بجز وصل تو در عالم نباشد هیچ درمانم
نخواهم دل اگر خالی بود از مهر دلدارم
نجویم جان اگر یک دم زند بی یاد جانانم
چو طوطی خطت دایم بگرد شکرت گردم
که شیرینتر ازین کاری من بیدل نمیدانم
نخواهم دامن مهرت ز دست دل رها کردن
مگر روزی که دور از تو اجل گیرد گریبانم
سر ابن یمین روزی که خواهد رفت از دستش
همان بهتر بدی روزیکه در پای تو افشانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و محبت عمیق خود به معشوق صحبت میکند. او تمایل دارد که سر خود را در پای محبوب افشانده و جانش را فدای او کند. شاعر به زیبایی زلف معشوق و تاثیر آن بر خوابهایش اشاره میکند و از درد جدایی و هجران مینالد. او میگوید که تنها در وصال معشوق درمان و آرامش مییابد و بدون عشق او نمیتواند زندگی کند. در نهایت، شاعر به عشق و علاقهاش به محبوب و عزم خود برای وفاداری تا زمانی که زنده است، تأکید میکند.
هوش مصنوعی: در دل من فکر و خیال میچرخد که سرم را بر پای تو بگذارم و زندگیام را تقدیم تو کنم، زیرا تو آنچنان محبوبی که ارزش کمتری از جان من نداری.
هوش مصنوعی: من خوابهای زیادی از زلفهای مشکی تو میبینم و نمیدانم بعد از بیداری چه اتفاقی خواهد افتاد، که این موضوع باعث نگرانیام شده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیت زلف تو همچون گوی چرخان و بیقرار شدهام. عشق تو باعث شده که قامت مرا به شکل چوگان خم کند، گویی که من خود را در دنیای عشق تو گم کردهام.
هوش مصنوعی: خرد گاهی به تخیل و خیال پردازی میافتد، مانند طوطیای که شیرینی میخورد و گاهی از لعلها و زیورهای تو داستانهایی را به میان میآورد.
هوش مصنوعی: من در دلم دردی دارم که تنها به خاطر جدایی از توست و هیچ درمانی برای این درد جز وصال تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: نمیخواهم دلی که از محبت محبوب خالی باشد و زندگی را نمیجویم اگر یک لحظه بدون یاد محبوبم بگذرد.
هوش مصنوعی: اگر مانند طوطی، همیشه به تو نامه بنویسم، این کار را شیرینتر از هر چیزی میدانم و از آن لذت میبرم.
هوش مصنوعی: من هرگز نمیخواهم محبت و دوستیات را رها کنم، مگر زمانی که مرگ مرا از تو دور کند و از زندگی بیافرینم.
هوش مصنوعی: سر ابن یمین میگوید: روزی که عمرم به پایان برسد، بهتر است که بدیهای خود را در آن روز فراموش کنم تا اینکه در پای تو آنها را بریزم و نزد تو شرمنده باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر بار ای مسلمانان ستمگر گشت جانانم
گهی رنجی نهد بر دل گهی بی جان کند جانم
به درد دل شدم خرسند که جز او نیست دلبندم
به رنج تن شدم راضی که جز او نیست جانانم
به بازی گفتمش روزی که دل بر کن کنون از من
[...]
ترا من دوست میدارم ندانم چیست درمانم
نه روی هجر میبینم نه راه وصل میدانم
نپرسی هرگز احوالم نسازی چارهٔ کارم
نه بگذاری که با هرکس بگویم راز پنهانم
دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی
[...]
درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم
مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم
دخلت التیه بالبلوی و ذقت المن و السلوی
چهل سال است چون موسی به گرد این بیابانم
مپرس از کشتی و دریا بیا بنگر عجایبها
[...]
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهدِ ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نِه
[...]
مرا دیوانه می خوانند و با دیوانه می مانم
ز خود بیگانه می دانند و هم من نیز می دانم
اگر با بت منم اینم وگر در کعبه بنشینم
نه مرد مذهب و دینم نه اهل کفر و ایمانم
چو در بت خانه افتادم ز دیگر خانه آزادم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.