درکجائی شب وروز ای دل اگر یار منی
نیستی در بر من بی خبر ازکار منی
شادمان بودم و آسوده به خودمی گفتم
گر نه ای در بر من در بر دلدار منی
جا نگیری بر من نه به بر دلبر من
هرزه گردی کنی اندر پی آزار منی
به گمانم که مرا غم چو بگیرد به میان
تو به قتلش کمری بندی و غمخوار منی
به خیالم که چوتاریک شب هجر رسد
روشنی بخش من و شمع شب تار منی
به امیدم که اگر دست دهد روز وصال
می لذت چو خورم ساغر سرشار منی
آنچنان یافته بودم که به بیماری من
نوشدارو به من آری وپرستار منی
بی خبر بودم از این ای دل هر جائی من
که نیی دوست به من دشمن غدار منی
وصف حال سخنی خوش ز بلنداقبال است
نیستی یار من ای دل به خدا بار منی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که تا یار منی در پی آزار منی
کشم آزار ترا چون نکشم یار منی
سر ز سنگ ستم و تیغ جفایت نکشم
دلبر پر ستم و یار جفاکار منی
دل ز تیر تو تن از داغ تو ذوقی دارد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.