گنجور

 
بلند اقبال

مرا ترکی است غارتگر سنان‌مژگان کمان‌ابرو

که غارت کرده دل‌ها را از آن مژگان وز آن ابرو

نروید سرو در بستان دهد گر جلوه او قامت

نگردد ماه نو طالع گر او سازد عیان ابرو

برد دین و دل از هر سو هم از مُسلِم هم از کافر

ز مژگان آن سنان‌مژگان ز ابرو آن کمان‌ابرو

رخ چون ارغوان دارد گر ابرو آنچنان دارد

یقینم شد که نیکوتر شود از ارغوان ابرو

تعالی الله از این صنعت که صانِع کرده از رحمت

به رویش سایه‌بان گیسو به چشمش پاسبان ابرو

نمی‌گویم مه و مهری که دارند ار چو تو چهری

نه آن را آنچنان چشم است نه آن را چنان ابرو

به از سرو و به از ماهی کجا کی دیده کس گاهی

ز سرو بوستان چالش به ماه آسمان ابرو

ز احوال بلنداقبال اگر گردد کسی جویا

بگو شد کشته و او را بُوَد قاتل فلان ابرو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

مرا چشمیست خون‌افشان ز دست آن کمان‌ابرو

جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی

نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش

[...]

نسیمی

دل مردم به جان آمد ز دست آن کمان ابرو

تعالی الله از آن چشمان، جلال الله از آن ابرو

مخوان روی نگارم را به جان ای ساده دل زانرو

که چون روی دلارایش ندارد روی جان ابرو

نهان از غمزه با مردم نگفتی راز و نشنودی

[...]

بیدل دهلوی

به پیری هم نی‌ام غافل ز عشق آن‌کمان ابرو

حضور قامت خم‌ گشته ایمایی‌ست زان ابرو

دم تیغی چو اشک از خون من رنگین نمی گردد

مبادا افتد از مستی به فکر امتحان ابرو

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه