گنجور

 
بیدل دهلوی

جنون از بس شکست آبله در هر قدم دارد

بنای خانهٔ زنجیر ما چون موج نم دارد

به برقم می‌دهد خرمن خیال موج رفتاری

که اعجاز خرامش آب و آتش را به هم دارد

ز لعل خامشت رمز تبسم‌ کیست بشکافد

خیالی دست بر چاک گریبان عدم دارد

فضولیهای امید اینقدر جان می‌کند ورنه

دل‌الفت‌پرست یاس از شادی چه غم دارد

به ترگ جاه زن تا درنگیرد ننگ افلاست

که رنج‌خودفروشی می‌کشد هرکس درم دارد

به‌ لغزش چون ‌ننالد خامهٔ حسرت صریر من

که زنجیر سیه‌بختی به تحریک قدم دارد

ز تدبیر محبت غافلم لیک اینقدر دانم

که دل تا آتشی در سینه دارد دیده نم دارد

نگه ننگاشت صنع آ‌گهی در دیده اعیان

قلم در نرگسستان یک قلم سه‌ و القلم دارد

مدار ای ‌زشت‌رو امید تحسین ‌از صفا کیشان

که اسباب خوش‌آمد خانهٔ آیینه‌کم دارد

نوای‌عیش‌گو خون شو، دمی با درد سوداکن

نفس با این بضاعت هرچه دارد مغتنم دارد

اگر دشمن تواضع‌پیشه است ایمن مشو بیدل

به خونریزی بود بی‌باک شمشیری‌ که خم دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

فراق دیدن جانان دل و جانم دژم دارد

دلم پر آب و چین دارد تنم پر تاب و خم دارد

کسی کو گم کند یاری که ده خوبی بهم دارد

سزد گر نالد از دردش ولیکن سود کم دارد

ایا شاهی که تیغ تو زمین را زیر دم دارد

[...]

مولانا

اگر صد همچو من گردد هلاک او را چه غم دارد

که نی عاشق نمی‌یابد که نی دلخسته کم دارد

مرا گوید چرا چشمت رقیب روی من باشد

بدان در پیش خورشیدش همی‌دارم که نم دارد

چو اسماعیل پیش او بنوشم زخم نیش او

[...]

فضولی

بحالم التفات آن ماه رو بسیار کم دارد

دل از کم التفاتیهای او بسیار غم دارد

دمی از مهر بیند سوی من آن مه دمی از کین

بسان صبح تیغ التفات او دو دم دارد

چه خوش باغیست عالم پر گل و سوسن چه سود اما

[...]

کلیم

ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد

رقم سرخ است با چندین سیاهی کاین قلم دارد

به از دل خلوتی خواهم که پنهان سازمت آنجا

که از مژگان تو چون سبحه دلها ره بهم دارد

زبار منت احسان اگر آگه شوی دانی

[...]

صائب تبریزی

نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن

چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه