گنجور

 
کلیم

ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد

رقم سرخ است با چندین سیاهی کاین قلم دارد

به از دل خلوتی خواهم که پنهان سازمت آنجا

که از مژگان تو چون سبحه دلها ره بهم دارد

زبار منت احسان اگر آگه شوی دانی

که هر کس دست بخشش بسته تر دارد کرم دارد

ببالین هر آن بیمار آمد از الم رسته

طبیب مرگ هر جا می رود یمن قدم دارد

زدنیا چون بریدی قطع کن پیوند عقبی هم

که تیغ همت مردان این میدان دودم دارد

ز مژگان بیشتر خار رهت در دیده جا دادم

هنوز از تنگ چشمی رشک بر خار قدم دارد

بفرقم گل گران بودی کلیم آن سرکشی‌ها کو

کنون سنگ حوادث منتی هم بر سرم دارد

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
قطران تبریزی

فراق دیدن جانان دل و جانم دژم دارد

دلم پر آب و چین دارد تنم پر تاب و خم دارد

کسی کو گم کند یاری که ده خوبی بهم دارد

سزد گر نالد از دردش ولیکن سود کم دارد

ایا شاهی که تیغ تو زمین را زیر دم دارد

[...]

مولانا

اگر صد همچو من گردد هلاک او را چه غم دارد

که نی عاشق نمی‌یابد که نی دلخسته کم دارد

مرا گوید چرا چشمت رقیب روی من باشد

بدان در پیش خورشید‌ش همی‌دارم که نم دارد

چو اسماعیل پیش او بنوشم زخم نیش او

[...]

فضولی

به حالم التفات آن ماه‌رو بسیار کم دارد

دل از کم‌التفاتی‌های او بسیار غم دارد

دمی از مهر بیند سوی من آن مه دمی از کین

به سان صبح تیغ التفات او دو دم دارد

چه خوش باغی‌ست عالم پر گل و سوسن چه سود اما

[...]

صائب

نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن

چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
جویای تبریزی

به ابرو الفتی پیوسته آن مژگان خم دارد

غلط کردم نگاهش دست بر تیغ ستم دارد

اشارت سنج بزم حیرتم از بی زبانیها

هر انگشتم زبان عرض حالی چون قلم دارد

دهان خنده چشم گریه گردد اهل غفلت را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه