چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار میگردد
به هرجا پا زنم آیینهای بیدار میگردد
ندارد نالهٔ من احتیاج لب گشودنها
دو انگشتی که از هم واکنم منقار میگردد
چو موجگوهر از جمعیت حالم چه مییرسی
جنونها می کنم تا لغزشی هموار میگردد
به رنگ شعلهٔ جواله ربطی با وفا دارم
که گر رنگی به گردش آورم زنار میگردد
کف پای حنابند که شورانید خاکم را
که دست قدرت از تخمیر آن بیکار میگردد
گل رنگی که من میپرورم در جیب امیدش
چمن میبالد و برگرد آن دستار میگردد
دماغ باده از سیر چمن مستغنیاش دارد
ز یک ساغرکه بر سر میکشدگلزار میگردد
ز اقبال جهان بگذر مباد از شوق وامانی
درین عبرتسرا پیش آمدن دیوار میگردد
مجینبر خویشچندانیکهفطرتباجونجوشد
بنا چون پر بلند افتد سر معمار میگردد
فلک کز نارساییها گم است آغاز و انجامش
به یک پاگرد پای خفته چون پرگار میگردد
تلاش رزق داری دست بر هم سوده سامان کن
در این ویرانه زین دست آسیا بسیار میگردد
به عرض احتیاج آزار طبعکس مده بیدل
نفس چون با غرض جوشید گفتن بار میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات عمیق و پیچیده انسانی میپردازد. شاعر نسبت به دنیای اطراف خود و تجربیاتش احساساتی پرشور دارد که در قالب تصاویری زیبا بیان میشود. او به تصویر شمع و آیینه اشاره میکند که نشاندهنده آگاهی و روشنی است و با تکرار مضامین عشق و جنون، جستجوی معانی عمیقتر را دنبال میکند. از طریق تشبیهات مختلف، شاعر بیان میکند که چگونه زندگی و تجربیات او به تغییرات و تحولات منجر میشود. همچنین، تاکید بر خودآگاهی و قدرت درونی انسان و تلاش برای رسیدن به اهداف نیز بخشی از این شعر را تشکیل میدهد. در نهایت، شاعر به عدم وابستگی به خواستههای دیگران و بینیازی از تعریف دیگران از خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: شعلهای که از وجودم میتراود، آگاهی و روشنایی به اطراف میبخشد و هر جا که قدم بگذارم، گویی آینهای از آگاهی و هوشیاری بیدار میشود.
هوش مصنوعی: نالهٔ من نیاز به گفتن ندارد، کافی است که دو انگشتم را به هم نزدیک کنم و از هم جدا کنم تا آنچه در دل دارم بازتاب پیدا کند.
هوش مصنوعی: حالت من مانند مروارید در میان موجهاست و تو چه میدانی که من چه جنونهایی را تجربه میکنم تا بتوانم این آشفتگی را به آرامش برسانم.
هوش مصنوعی: من به وفا و صداقت ربطی به رنگ شعلهٔ آتش ندارم، زیرا اگر رنگی به دور من بیاورم، آن رنگ به شکل زنجیری دور من میپیچیند.
هوش مصنوعی: کف پای حنابند، یعنی اثر پایی که در خاک گذاشته شده، چنان تأثیرگذار است که خاک را به هم میریزد و دست قدرت دیگر نمیتواند آن را تحت کنترل داشته باشد.
هوش مصنوعی: گلی که من با عشق و توجه پرورش میدهم، در جیب امیدش چمنها سرسبز و شاداب میشوند و بر روی آن، پارچهای زیبا و موقر میچرخد.
هوش مصنوعی: بوی خوش شراب باعث میشود که آدم به نعمتهای گلزار نیاز نداشته باشد؛ حتی یک جرعه از آن میتواند تمام زحمتهای باغ را برایش به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: از فرصتهای زندگی بهرهبرداری کن و از شوق و امید و بیخیالی دوری کن، زیرا در این مکان عبرتآمیز، پیشرفت و موفقیت مانند دیواری است که در برابر تو ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: به خودت سخت نگیر و بیش از حد به خود فشار نیاور. وقتی که روح و طبیعت انسانیات به جوش و خروش بیفتد، مانند بنایی که سقفش به سمت بالا میرود، تو هم در مسیر رشد و تکامل قرار میگیری.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر ناتوانیهایش، گمراه و سردرگم است. آغاز و پایان آن مثل یک گام در یک مسیر مشخص، همیشه در حال چرخش است، مانند پرگاری که در حال دور زدن است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زندگیات به سامان بیفتد و از روزیات بهرهمند شوی، باید به تلاش و کوشش بپردازی. در این دنیای آشفته و هرجومرج، با کار و همت میتوانی به دستاوردهای زیادی برسی و در میان مشکلات، موفقیتهای زیادی را نصیب خود کنی.
هوش مصنوعی: به کسی که طبعش به کار و فشار احتیاج دارد، آزار نرسان؛ چون نفس او وقتی هدفمند شود، گفتن و بیان کردن برای او سنگین و دشوار میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار میگردد
به هرجا پا زنم آیینهای بیدار میگردد
شدم پروانه این مصرع بیدل ازآن طغرل
چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار میگردد
همه شب در دلم آن کافر خونخوار میگردد
حریر بسترم در زیر پهلو خار میگردد
سرم را خاک خواهی دیدن اندر کوی او روزی
که دیوانه دلم گرد بلا بسیار میگردد
مشو رنجه به تیر افگندن، ای ترک کمانابرو
[...]
صبا افتان و خیزان گرد گل بسیار میگردد
ضعیف است از دویدن دم به دم بیمار میگردد
چنان ضیق النفس دارد که گر سرعت کند در ره
بر او از ناتوانی دم زدن دشوار میگردد
مگر او را ز اقبال سلیمان است این دولت
[...]
کسی کو شب به بالین من بیمار میگردد
دلش از نالههای زار من افگار میگردد
غم من خور خدا را پیشتر زان دم که گویندت
فلان دیوانه گشته گرد هر بازار میگردد
رخت بنما که بر من جان سپردن در دم آخر
[...]
نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد
گل بیخار در پیراهن من خار میگردد
تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان
که در بر روی یوسف باز از دیوار میگردد
نهد احسان ساقی تاج لعل از بادهاش بر سر
[...]
چو آیینه خیالش در دلم بسیار میگردد
تَذَرْوی در میان سبزهٔ زنگار میگردد
رهی میباشد از دلها به سوی یکدگر، اما
اگر آید غباری در میان دیوار میگردد
اگر داری درشتی در مزاج خویش، عاشق شو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.