به یاد آرد دل بیتاب اگر نقش میانش را
به رنگ موی چینی سرمه میگیرد فغانش را
ز فیض خاکساری اینقدر عزت هوس دارم
که در آغوش نقش سجدهگیرم آستانش را
زبان حال عاشق گر دعایی دارد این دارد
که یارب مهربانگردان دل نامهربانش را
تحیرگلشن است اماکه دارد سیر اسرارش
خموشی بلبل است اماکه میفهمد زبانش را
درین غفلتسراگویی مقیم خانهٔ چشمم
که با خواب است یکسر رنگ الفت پاسبانش را
طلب در جستجو خاصیت موج نظر دارد
که غیراز چشمبستن نیست منزلکاروانش را
شودکم ظرف در نعمت ز شکر ایزدی غافل
کهسیری مهرخاموشی است چون ساغردهانش را
هجوم شکوهٔ هرکس زدرد مفلسی باشد
نخیزد ناله از نی تا بود مغز استخوانش را
به رنگگردباد آن طایر وحشت پر و بالم
که هم در عالم پرواز بستند آشیانش را
طلسم جسمگردد مانع پرواز روحانی
چو بویگلکه دیوار چمنگیرد عنانش را
چوبرق ازچنگ فرصت رفت بیدل دامن وصلش
ز دود خرمن هستی مگریابم نشانش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و درونی شاعر اشاره دارد. شاعر با یادآوری معشوق، دل بیتاب خود را به تصویر میکشد و از زیباییهای او به ویژه رنگ موهایش سخن میگوید. او از مقام ذلت و خاکساری خود به عنوان یک عاشق یاد میکند و آرزوی نزدیک شدن به معشوق را دارد.
در ادامه، زبان حال عاشق را بیان میکند که تنها دعا برای تبدیل دل نامهربان معشوق به مهربانی است. همچنین شاعر به سکوت بلبل و تحیر گلشن اشاره میکند که نشاندهندهی اسرار عشق است. او از غفلت در احساساتش و خوابآلودگی خود صحبت میکند و سعی دارد با توجه به نگاه معشوق، حقیقت را درک کند.
علاوه بر این، شاعر به کمبود دریافت نعمتهای الهی اشاره میکند و نالههای دل شکسته را با ناله نی مقایسه میکند. او همچنین به مانعهای جسمانی در راستای پرواز روح و عشق اشاره میکند و در نهایت از فرصتها و زیباییهای عشق یادآوری میکند که در غبار دنیا ممکن است ناپیدا باشد.
هوش مصنوعی: اگر دل بیتابش یاد نقش و نگارهای قدیم را زنده کند، به یاد آن عشق، موهایش را به رنگ موی چینی رنگ میکند و از درونش نالهای به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: از رحمت و لطف خاکساری اینقدر خواستهام که در برابر او به سجده بیفتم و آغوشش را در بر بگیرم.
هوش مصنوعی: عاشق اگر دعا کند، از خدا میخواهد که به دل معشوقش رحم کند و آن را مهربان گرداند.
هوش مصنوعی: گلستان پر از شگفتی است، اما کسی که رازهای آن را میداند، در سکوت است. بلبل نیز خاموش است، اما خوب میفهمد که چه میگوید.
هوش مصنوعی: در این فضای بیخبر، من در خانهٔ چشمانم به سر میبرم، جایی که خواب تماماً بر آن حاکم است و رنگ و بوی محبت، پاسبان آن خواب است.
هوش مصنوعی: در جستجوی خاصیت موج، باید بدانیم که تنها با بستن چشم میتوان به مقصد کاروانش رسید.
هوش مصنوعی: اگر انسان در نعمتها و خوشیهای زندگی شکرگزار خداوند نباشد، به مانند ظرفی میشود که هرگز پر نمیشود، چرا که از شیرینی و لذتهای زندگی غافل است. این غفلت او را به خاموشی و سکوت میکشاند، مانند ساغری که دهانش بسته است.
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال درد و رنج باشد، صدای او بلند نمیشود، زیرا وقتی که درونش از موانع و مشکلات پر شده باشد، نالهاش به گوش نمیرسد. به عبارت دیگر، عمیقترین احساسات کسی که در عذاب است، ممکن است به بیرون نرسد و درونش را تحت فشار قرار دهد.
هوش مصنوعی: پرندهای که به رنگ گردباد است، پر و بال من را به شدت تحت تأثیر قرار داده و آنقدر درگیر وحشت شدهام که دیگر توان پرواز ندارم و دیگران آشیانهاش را در عالم پرواز برایش ساختهاند.
هوش مصنوعی: وجود جسم انسان مانند طلسمی است که مانع پرواز روح و احساسات عالی او میشود، همانطور که بوی خوش گل در باغ، راه حرکت و آزادی آن را محدود میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که فرصت برای وصال از دست رفت، دل شکستگی و فراق مرا از یاد او غمگین کرده است. چه میتوانم بکنم که دیگر نمیتوانم نشانی از او پیدا کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۳
زبان حال عاشق گر دعایی دارد این دارد
که یارب مهربانگردان دل نامهربانش را
خوشا طغرل ازین یک مصرع بیدل که میگوید
که یا رب مهربان گردان دل نامهربانش را!
مرا توفیق ده یا رب که بوسم آستانش را
کشم در چشم خود خاک کف پای سگانش را
غبار از دل به مژگان روبم و بینم نشانش را
به آب دیده شویم خاک و جویم آستانش را
ز مستیهای شوق آن بلبل شوریدهاحوالم
که نشناسد اگر صدبار بیند آشیانش را
اثر میکرد گاهی نالهام، از بس که نالیدم
[...]
گرفتم آن که شب در خواب کردم پاسبانش را
ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را
صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون
کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را
برآمد جان ز تن ، وان زلف می جوید چنان مرغی
[...]
از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را
ربودم دلنشین زخمی که میبوسم دهانش را
جنونم میبرد تنها به سیر آن بیابانی
که نبود ایمنی از رهروان ریگ روانش را
چمن کی گلبنی آرد به آب و رنگ رخسارت
[...]
چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را
کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را
کیم من تا وصال گل به گرد خاطرم گردد؟
مرا این بس که گرد سر بگردم باغبانش را
کنار حسرتی از طوق قمری تنگتر دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.