گنجور

 
بیدل دهلوی

تا عرق‌،‌گلبرگ حسنت یک دوشبنم آب داد

خانهٔ خورشید رخت ناز بر سیلاب داد

کس به ضبط دل چه پردازد که عرض جلوه ات

حیرت آیینه را هم جوهر سیماب داد

در محبت غافل از آداب نتوان زبستن

حسن‌ گوش حلقه‌های زلف را هم تاب داد

نرگس مست بتان را وانکرد از خواب ناز

آنکه عاشق را چو شبنم دیده بیخواب داد

هرزه جولان بود سعی جستجوهای امید

یاس گل‌کرد و سراغ مطلب نایاب داد

می‌تپد خلقی به خون از یاد استغنای ناز

بیش ازین نتوان دم تیغ تغافل آب داد

خواب امنی در جهان بی‌تمیزی داشتم

چشم واکردن سرم در عالم اسباب داد

داشت غافل سرکشیهای شباب از طاعتم

قامت خم‌گشته یاد ازگوشهٔ محراب داد

اضطراب‌شعله عرض مسند خاکستر است

هرکه رفت ازخویش عبرت بر من بیتاب داد

استقامت در مزاج عافیت خون کرده‌ام

رشتهٔ امید من نگسسته نتوان تاب داد

بی‌طراوت بود بیدل‌ کوچه‌باغ انتظار

گریهٔ نومیدی آخر چشم ما را آب داد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد

وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد

چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد

خنجر زهراب داده در کف قصاب داد

هر خدنگ غمزه ای را کاو به شست ناز بست

[...]

کمال خجندی

چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد

طاق ابرویت شکست گوشه محراب داد

گر جفا اینست کز زلف تو بر من میرود

عاقبت پیش تو خواهم دامن او تاب داد

گفته دادی بخواه از غمزه خونریز ما

[...]

حیدر شیرازی

پادشاهی که به شب خلق جهان را خواب داد

دست صنعش طره ی مشکین شب را تاب داد

هر دم از دارالشفای شوق از بهر دوا

دردمندان را ز حکمت شکر و عناب داد

چون به دست صنع خود خوان کرم می گسترید

[...]

قدسی مشهدی

آهم از پیچیدگی، چون رشته، تن را تاب داد

اضطرابم اشک را خاصیت سیماب داد

گرچه اقبالم ضعیف افتاده، ادبارم خوش است

آسمان روز سیاهم را شب مهتاب داد

{بیاض}

[...]

بیدل دهلوی

شب که باد جلوه‌ات چشم خیالم آب داد

حیرت بی‌تابی‌ام آیینه بر سیماب داد

در محبت خودگدازی هم نشاط دیگر است

هر قدر دل آب‌ کردم یادم از مهتاب داد

با قضا غیر از ضعیفی پیش بردن مشکل است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه