گنجور

 
بیدل دهلوی

تنگی آورده خانهٔ صیاد

یک دو چاک قفس‌کنید زیاد

سیرآن جلوه مفت فرصت ماست

نوبهاریم چشم بد مرساد

عشق چون شمع در تلاش سجود

سر ما را به پای ما سر داد

نفس آنست آنکه‌تا رسید به لب

گرد ما چون سحر قیامت زاد

دل تنگ آخر از جهان بردبم

عقده ای داشتیم و کس نگشاد

بیستون در غبار سرمه‌کم ست

ناله هم رفت در پی فرهاد

چیست شغل جهان حیرانی

خاک خوردن به قدر استعداد

ازکف وارثان نرفت برون

زر قارون‌، عمارت شداد

خفته‌ای زیر سقف بی‌دیوار

عیش این خانه‌ات مبارک باد

یار عمری‌ست‌نام ما نگرفت

این فراموشی ازکه دارد یاد

نامه دل بود درکف امید

برکه خواندم که باز نفرستاد

تا چراغم رسد به خاموشی

همه شب سرمه می‌کنم ایجاد

گردم این نه قفس نمی‌یابد

گر به زیر‌پرم‌کنند آزاد

چون سپندم در آتشی‌که مپرس

سرمه گردم اگرکنم فریاد

محمل‌شمع‌می‌کشم‌بیدل

خدمت پا به‌گردنم افتاد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

شاد زی با سیاه‌چشمان، شاد

که جهان نیست جز فسانه و باد

ز آمده شادمان بباید بود

وز گذشته نکرد باید یاد

من و آن جعدموی غالیه‌بوی

[...]

فرخی سیستانی

هر که بود از یمین دولت شاد

دل بمهر جمال ملت داد

هر که او حق نعمتش بشناخت

میر مارا نوید خدمت داد

طاعت آن ملک بجا آورد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ابوالفضل بیهقی

پادشاهی برفت پاک سرشت‌

پادشاهی نشست حورنژاد

از برفته‌ همه جهان غمگین‌

وز نشسته‌ همه جهان دلشاد

گر چراغی ز پیشِ ما برداشت‌

[...]

مسعود سعد سلمان

روزگاریست سخت بی فریاد

کس گرفتار روزگار مباد

شیر بینم شده متابع رنگ

باز بینم شده مسخر خاد

نه به جز سوسن ایچ آزادست

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه