فرصت نظاره تا مژگان گشودن درگذشت
تیغ برقی بود هستی آمد و از سر گذشت
وحشتی زینبزم چونشمعم به خاطر درگذشت
چین دامن آنقدرها موج زد کز سرگذشت
بربنای ما فضولی خشت تمکینی نچید
آرزو چون فربهی زین پهلوی لاغرگذشت
امتحان هرجا عیار قدر رعنایی گرفت
سرنگونی صد سر و گردن ز ما برتر گذشت
آب آب گوهر، آتش آتش یاقوت شد
هرچه آمد بر سر ما از گذشتن درگذشت
یافتم آخر ز مقصدکوشی توفیق عجز
لغزش پاییکه پروازش به زیر پرگذشت
قدر بحر رحمت از کمهمتی نشناختیم
از غرور خشکی دامن جبینها ترگذشت
عبرتی میخواست مخمور زلال زندگی
آب شد آیینه و از چشم اسکندرگذشت
مشق اسرار دبستان ادب پر نازکست
نام لغزش تا نوشتی خامه از مسطر گذشت
میچکد خون دو عالم از نگاه واپسین
بیخبر از خود مگو میباید از دلبر گذشت
سختبیرناست شوق از ساز وحشتها مپرن
عمر پروازم به جست و جوی بال و پر گذشت
میروم بی دست و پا چون شمع و از هر عضو من
آبله گل میکند، تا عرضه دارد سرگذشت
با دل جمعمکنون مأیوس باید زبستن
سیر دریا دور موجی داشت از گوهر گذشت
ضعف بیمار محبت تا کجا دارد اثر
ناله هم امشب به پهلوی من از بستر گذشت
بیدل از جمعیت دل بینیاز عالمم
گوهر از یک قطره پل بستن ز دریا در گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف و تحلیل احساسات عمیق و گذرا میپردازد. شاعر از لحظههایی که از دست رفته و گذر زمان سخن میگوید و به شباهت بین زندگی و وقایع مختلف اشاره میکند. او احساس وحشت و ناامیدی را در خود احساس میکند و به تضاد بین آرزوها و واقعیتها اشاره دارد. همچنین، از ناپایداری زیباییها و قدرت محبت و رنج ناشی از آنها سخن به میان میآورد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که زندگی همچون آب از دست میرود و باید با آگاهی از این گذر، به آن نگاه کرد.
هوش مصنوعی: فرصتی برای تماشا فراهم شد، اما زمان از دست رفت. مانند تیغی برقی که بسیار سریع عمل میکند، زندگی به سرعت گذشت و به فراموشی سپرده شد.
هوش مصنوعی: در این بزم، من مثل شمعی ترسیدهام که به خاطر از دست دادن کسی، به شدت نگران و پریشان هستم. دامن زندگیام آنقدر به تلاطم درآمده که از داستان گذشتهام غافل شدهام.
هوش مصنوعی: ایران میگوید که بر روی اساس ما، ساکت و بیکار نه چید، زیرا آرزو مانند یک ناجور در کنار خود ما را ترک کرده است.
هوش مصنوعی: هر جا که توانایی و زیبایی به آزمون گذاشته میشود، ما حتی اگر در اوج باشیم، ممکن است از آن بالاتر سقوط کنیم.
هوش مصنوعی: آب درخشان و شفاف، مانند گوهری و آتش، مانند یاقوت سرخ است. هرچه که بر ما گذشت و ما را آزرد، با زمان فراموش شده و از ذهنمان رفته است.
هوش مصنوعی: سرانجام به هدفام رسیدم، هرچند که تلاش و کوششام با ناتوانی و لغزش قدمی همراه بود، اما این ناتوانی مانع پرواز من نشد و به راحتی از زیر پر مشکلات گذشتم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر سستی و کمهمتی خود، نتوانستیم ارزش دریای رحمت را بشناسیم و از روی غرور، خود را از نعمتها و برکات آن محروم کردیم.
هوش مصنوعی: مستی از زیبایی زندگی درس عبرتی خواست، اما همان زیبایی به مانند آبی شفاف، به آینهای تبدیل شد و از نگاه اسکندر گذشت.
هوش مصنوعی: آموختن اسرار ادبیات بسیار لطیف و حساس است، به گونهای که حتی کوچکترین اشتباه میتواند باعث شود که خط قلم از نوشتهی درست منحرف شود.
هوش مصنوعی: در آخرین نگاهی که به دنیا میاندازیم، ناخودآگاه از درد و مشکلات آن آگاه میشویم. این درد و رنج به مثل خون از دو جهان میچکد. اما نباید به این موضوع بپردازیم؛ بلکه باید توانایی گذشتن از احساسات و وابستگیهایمان را داشته باشیم.
هوش مصنوعی: شادمانی و عشق به زندگی، اگرچه با ترسها و چالشها همراه است، نباید مانع از تلاش و جستوجو برای آزادی و پیشرفت شود. عمر من در پی یافتن بال و پر برای پرواز سپری شده است.
هوش مصنوعی: من بیقرار و بدون کنترل مانند شمعی در حال ذوب میروم و از هر کدام از اعضای بدنم نشانههایی از درد و رنج بروز میکند، تا داستان زندگیام را نشان دهم.
هوش مصنوعی: با ارادهای قوی و مصمم باید از ناامیدی دوری کرد، زیرا برای سفر در دریا باید تلاطمهای امواج را تحمل کرد و از ارزشها و هر آنچه گرانبهاست، گذر کرد.
هوش مصنوعی: بیمار عشق چه قدر زخمخورده و آسیبپذیر است، به طوری که نالههای او حتی در شب هم مرا دچار اندوه میکند و به من میرسد.
هوش مصنوعی: من از جمعیت بینیازم و در دلم آرامش دارم، چون مثل یک مروارید از دریا برخاستهام و نمیتوانم همچون بقیه، در گودالی از قطرهها زندگی کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند گویم، در فراقت کابم از سر گذشت؟
شد بپایان عمر و پایانی ندارد سرگذشت
چون نویسم کز فراقت، بر سر کلکم چه رفت
باز سودایت چو بر طومار و بر دفتر گذشت
جانم آمد بر لب و کشتیش بر خشک اوفتاد
[...]
شمعوار از سر گذشتم بشنو از من سرگذشت
آتشم سر تا به پا بگرفت و آب از سر گذشت
رفت دل چون مُهر لعل او به جان پنهان نداشت
عین لطف است آنکه رنگ باده از ساغر گذشت
با فراغ بال پروانه وصال شمع را
[...]
ذوق وصلت یافت دل از ساقی و ساغر گذشت
شد خلیل خلوت خلت ز ماه و خور گذشت
آب چشمم راست طوف آستانت آرزو
هر چه خواهد می تواند کرد چون از سر گذشت
چون مسیحا می تواند پای بر گردون نهد
[...]
در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت
از سر دریای چشمم موجه عنبر گذشت
بر سر مجنون اگر کردند مرغان آشیان
مرغ نتواند ز سوز دل مرا بر سر گذشت
از در دل می توان کام دو عالم یافتن
[...]
بی تو شب تا روز چون شمعم به چشم تر گذشت
اشک دامانم گرفت و آتشم از سر گذشت
بر سر راهش ندارم لذتی از انتظار
یار پنداری که امروز از ره دیگر گذشت
آنکه مشکل بود عمری حالم از نادیدنش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.